ᑭᗩᖇTˢⁱˣ

781 153 13
                                    

Jungkook:

زنگ ناهار که خورد وسایلمو جمع کردم و سمت لاکرم قدم برداشتم که سانجا کنارم ظاهر شد:
-آقای جئون امروز در چه حالی هستن؟

+آقای جئون باید باهات جدی حرف بزنه...
در حالی که صدامو مثل خودش نازک کرده بودم گفتم

بعد از گذاشتن وسایلم تو لاکرم برگشتم سمتش و دستشو گرفتم و با هم سمت سالن غذاخوری رفتیم و پشت یکی از میزها نشستم و سانجا رو به روم نشست.

بدون مقدمه گفتم:
-ببین سانجا بیا از هم جدا شیم...من دارم به زودی به خواسته پدرم ازدواج میکنم و هر چقدر هم بی تفاوت باشم واقعا وجدانم طاقت نمیاره به اون فرد خیانت کنم.

-چرا بهش نگفتی دوست دختر داری؟

-سانجا اون براش مهم نیست.این برا سود و منافع شرکتشه.متوجهی؟ما باید بهم بزنیم.

-اما مگه تو عاشقم نیستی؟

هنگ کردم.اون داشت چی میگفت؟کی گفته من عاشقشم؟

-ببین سانجا،باهات بودن خیلی خوبه و ما کلی بهمون خوش گذشت و خاطره ساختیم.من ازت خوشم میاد ولی عاشق؟؟؟
تکخندی کردم و ادامه دادم:
-ببخشید،ولی نه...!!!

سانجا دستش رو از زیر چونش آزاد کرد و به من اشاره کرد و با حالت نیمه متفکری گفت:
-پس تو میخوای بهم بزنیم.

-این همون چیزی بود که من اول گفتم.

از پشت میز بلند شدم و از سالن غذاخوری بیرون رفتم
...

Writer:

-باشه!ولی من بالاخره تورو بدست میارم جناب جئون.شده با همسرت رقابت میکنم.
زیر لب زمزمه کرد و بعد مشغول خوردن شد.

جونگ کوک نفسش رو بیرون داد و همونطور که راهرو ها رو طی می کرد با خودش گفت:
بخیر گذشت...
حالا فقط باید ی جوری به تهیونگ نزدیک میشد که حداقل بتونه باهاش زندگی کنه و ی سری چیزارو بدونه.
شاید اون پسر اون قدر ها هم که نشون میداد رو مخ نبود.
بهتر بود از فردا روش جدیدش رو در پیش بگیره...

...

کیفش رو گوشه ی اتاق انداخت و رو صندلی پشت میزش ولو شدم
داشت از سکوت لذت میبرد که در اتاق به صدا دراومد و مادرش وارد شد.سری برای مادرش،به نشنه احترام تکون داد:

-سلام مامان

-بلند شو،آماده شو باید بریم خرید.بای کت و شلوار بخریم.
خانم جئون اما انگار خیلی عجله داشت چون از گفتن هر گونه حرف اضافه ای خودداری کرد

متعجب گفت:
-کت و شلوار بخریم؟اما من همین الان هم ی کمد کامل کت و شلوار دارم بخدا مدادرنگی ۸۰ رنگ هم انقدر رنگ نداره تو جعبه ش که من کت دارم تو کمدم!!

خانم جئون در حالی که حالا داشت کت های آویزون شده تو کمد پسرش رو زیر و رو می کرد گفت:
-کمتر حرف بزن جونگ کوک بلند شو.

Surfing In WinterWhere stories live. Discover now