لطفا ووت و کامنت یادتون نره عشقا😍💜
~♡~♡~
بعد از غروب خورشید به داخل خونه برگشتن بوم برای درست کردن شام وارد آشپزخونه شد و پسرا جلوی تلوزیون نشستن و به کارتون مورد علاقشون نگاه میکردن. نامجون با دیدن مشغول بودن بوم وارد اشپزخونه شد با کنجکاوی با مواد روی میز نگاه کرد و با لحنی که تلاش میکرد هیجانش رو مخفی کنه پرسید: " نونا فردا که تعطیله میشه امشب بیشتر بیدار بمونیم؟"
ببومدر حالی که سبزیجاترو خورد میکرد کمی فکر ککد" باشه ساعت ده نیم کوچولوها برن بخوابن شما دوتا هرچقدر میخواین بیدار بمونین"
نامجون با هیجان بالا پرید و بوسهی روی گونه بوم گذاشت" مرسی نونا "
بوم خندید و بعد از رفتن نامجون و پیوستن به پسرا و دادن این خبر که میتونن بیشتر بیدار بمونن به کارش برگشت تا زودتر شام رو براشون اماده کنه؛ جیمین بدون توجه به کارتون مورد علاقش روی پاهای نامجون هیونگش نشست و با کنجکاوی گفت: " هیونگ"
نامجون نگاهش رو از تلوزیون گرفت دستشو پشت کمرجیمین گذاشت و گفت: " بله جیمین"
جیمین با تردید نگاهش رو به بوم داخل آشپزخانه داد سرش رو جلو برد و دم گوش نامجون هیونگ پرسید: " نونا تو شکمش نینی کاشته؟"
نامجون با شنیدن سوال جیمین با تعجب سرش رو با طرف بوم چرخوند و پرسید: " چی؟ نونا چی؟"
جین ناخواسته صدای جیمین رو شنیده بود و با چشمای گرد به پسر کوچیکترکه با اخم دست به سینه نشسته بود و منتظر جواب بود نگاه کرد " یعنی چی جیمین؟"
تهیونگ به پشتیبانی برادرش جلو اومد و خودش رو توی بغل جین جا داد با صدای خیلی اروم ماجرای امروز صبح توی مهدکودک رو برای هیونگش تعریف کرد" بکهیونی امروز گفت مامانش نینی خریده و فقط هم مامانا میتونن نینی بخرن و نونام مامانه...پس یعنی نونا تو شکمش نینی داره. "
هوسوک با شنیدن صدای تهیونگ سرشو بالا اورد و با صدای اروم ولی متعجب پرسید:" چی؟؟ نونا نینی داره؟"
یونگی شوکه نشست و دستش رو روی دهنش گذاشت با تعجب به بوم خیره شد و لب زد: " ولی نونا منو دوست داره"
نامجون با دیدن چهرهی متعجب و عصبی پسرای کویجکتر سعی کرد نخنده و توضیح داد: " نونا هنوز نینی نداره، ازدواج نکرده که نینی داشته باشه. "
جیمین با شنیدن کلمهی ازدواج چشماش گرد شد انگشتش رو روی لبش گذاشت سوالای رگباری از نامجون پرسید" یعنی باید توعروسی داماد بوسش کنه؟ بدون ازواج نمیشه؟با بوس نینی میاد؟ اگه بابا نباشه نینی نمیشه؟ ولی توی کارتونه بابا نداشت و خانومه نینیدار شد ولی نونا نمیتونه اینطوری نینی داشته باشه؟؟!!!"
YOU ARE READING
Babysitter Is My Noona💜
Fanfictionکمکت میکنم حس خوب رو به قلبت هدیه بدی^-^💜 •میخوای بنگتن رو بیبی تصور کنی؟ فیک درستی رو انتخاب کردی، توی این فیک کلی اتفاقات کیوت قراره بیوفته که حسابی سافت و بامزهس. ♡خلاصهی فیک♡ جیمین نگاهی به بوم انداخت و سرش رو جلو برد و دم گوش نامجون هیونگ...
