🦋Chapter 4

209 61 4
                                    

هانی یه لحظه واستا!!آفرین..

اول ووت بده ...دادی؟

خو حالا بفرمایید و از این پارت لذت ببرید:)

نامجون : + ، یونگی : _ ، تهیونگ : =)

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

نامجون در رو هل داد و وارد شرکت شد. شرکت بزرگی بود و فضای داخلش خیلی شیک.

دستشو روی گوشش گذاشت و کمی مالشش داد و برای بار هزارم یونگی و جد و آبادش رو مورده عنایت قرار داد.

عمل سنگینی نبود و زود مرخصش کردن ولی الان که اثر مسکن ها از بین رفته بود، میتونست سوزش خفیفی رو درون لاله گوشش حس کنه.
بیخیال درده گوشش شد و از یکی از مسئولین اونجا آدرس دفتر تهیونگ رو پرسید.

دفترش توی بالاترین طبقه شرکت بود. وارد آسانسور شد و دکمه 30 رو زد. بعد از کمی انتظار آسانسور متوقف شد و در باز شد.

نامجون در حالی که داشت نقشه رو مرور میکرد  از آسانسور بیرون اومد و وارد یک راه روی نسبتا طولانی شد. وقتی به انتهای   راهرو رسید تونست یه زن رو ببینه که پشته میز نشسته بود و تویه لپتاپه روبه روش یه سری چیز رو ثبت میکرد.

وقتی نزدیک تر شد تونست صورتشو تشخیص بده. اون همون منشی کیم تهیونگ بود  ^لالیسا مانابون^ 

توی سازمان فقط در حدی که بتونه شناساییش کنه به عکسش نگاه کرده بود ولی الان که با چشمای خودش اونو میدید، خیلی زیبا  تر از اونی هست که تو عکس نشون میداد. علاوه بر زیبایی هیکل خیلی خوبی هم داشت.
دقیقا معادل کلمه بی نقص بود.

نزدیکش شد و با یه سرفه کوچیک حضوره خودشو اعلام کرد: 

ببخشید میتونم آقای کیم تهیونگ رو ببینم-.

لیسا بدونه این که چشماشو از رویه لبتاب برداره گفت:

با ایشون قراره از قبل هماهنگ شده داشتید؟-

+ : نه.

بلاخره چشماشو از رو لبتاب کند و با قیافه کاملا خونسرد گفت:

 متاسفانه رئیس ملاقات بدون هماهنگی رو نمی‌پذیرن.

+ : اما من برای استخدام اومدم.

مانابون یکی از ابروهاش رو بالا داد و با تعجب گفت : استخدام؟! اما ما کسی رو برای استخدام نمیخوایم.

نامجون تازه یادش اومد که کلمه رمز رو بهش نگفته.

+ : بوراچرو.

مانابون با شنیدن این حرف تلفن رو برداشت تا به کیم تهیونگ اطلاع بده.

⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡

با شنیدن صدای تلفن دست از بوسیدن محافظش برداشت.

قبل از جواب دادن نگاهی به کوک انداخت. با دیدن لبای خونی و کبود کوک نیشخندی زد و تلفن رو برداشت.

The Devil's SoulWhere stories live. Discover now