the end

2.8K 253 31
                                    

5سال بعد

تهیونگ__و پری دریایی قشنگ ترین اتفاق زندگیشو دید درحالی که روی شن های ساحل نشسته بود و نور خورشید صورت سفیدشو مورد خطاب قرار داده بود......خب فک کنم وقت خوابه دیگه

سونگ هی 6ساله و آرین5ساله و میمی 2ساله(از oh my girl)

سونگ هی __یا پاپا میشه تا آخرشو بخونی خواهش

آرین__اره لطفا عمو لطفا

میمی__نخنوت من دله میتنما(نخونی من فهر میکنما)  (بچه ها لیتل نیس بچه 2سالشه)

تهیونگ__بچه ها یادتون رفته قول دادین فقط یه کوچولو داستان بخونم این سومین باریه که این داستان و میخونم پایین منتظر من وایستادن

سونگ هی__امان از بزرگا ها اگه اوپا کوکی بود برام میخوند

تهیونگ__یعنی اوپا کوکی و بیشتر از من دوست دارین؟

با لحن بدجنسی پرسید

میمی__عاله اون تیلی مهلبونه عمو توتی همیجه بلامون خلاتی میاله و گصه میده(آره اون خیلی مهربونل عمو کوکی همیشه برامون خوراکی میاره و قصه میگه)

سونگ هی که لبای آویزون باباشو دید سریع گندی که میمی زده بود و جمع کرد

سونگ هی__یاااا ولی پاپا هم خوبه مهربونه

و آرین برای تایید حرفش سری تکون داد

بالاخره بچه ها به تهیونگ رضایت دادن تا بره پایین

روی مبل خودشو ولو کرد

کوک که پفیلا دستش بود خنده ای کرد

کوک__من از پسه همشون برمیام اونا سه تا فسقلی بیشتر نیستن

ادای تهیونگ و درآورد و خنده ای کرد

پشت بندش خمه پقی زدن زیر خنده

تهیونگ__اونا عجوبه ان عجوبههه

جیمین__حالا بچه ی من خوابید؟

تهیونگ__میمی از همشون فاجعه تره مقاومتش در برابر خواب مقاومت سد کرخه است(😂😂خدایی چرا این سد و مثال زدم؟)

یونگی__اگه بدونی توی خونه چه آتیشی میسوزونه

و هوسوک به جفتشون خندید

هوسوک__سالگرد پنج سال زندگی مشترکتون مبارک

کوک__ممنون هوپی هیونگ

نامجون__هوف ولی من عاشق وقتایی ام که سالگدتون میشه

جین__آره چون دیگه آرین و ما نگه نمیداریم

و خنده ای کردن

کوک__ولی واقعن باید از چانبک ممنون باشیم که برای گرفتنشون کمک کردن

هوسوک__راس میگه اون پرورشگاه زیادی تخمی بود

کوک خواست برگرده به تهیونگ چیزی بگه که دید تهی نگ همونجوری نشسته روی مبل خوابیده

خنده ای کرد و به همه به نشونه ی هیس علامت داد

همه با علامت کوک به سمت حیاط رفتن تا هوایی بخورن

و کوک بعد از انداختن یه پتو روی تهیونگ به جمعشون پیوست

کوک__ولی ای کاش بم بم و یوگیوم هم میومدن

و لباشو جمع کرد

جیمین__اره ولی میدونی که هنوز برای ماه عسلشون پاریسن

کوک سری تکون داد

هوسوک__نگرانم

یونگی__دودقیقه اون بچه رو ول کردیا بزار آزاد باشه

هوسوک__بومگیو با اون دوتا دوس پسر پرو اش میتونه ازاد باشه؟

کوک خنده ای کرد

کوک__هنوز باورم نمیشه وقتی اومده بود پیشت تا از نوع کاندوم مورد عااقه ی بومگیو باخبر شه

جیمین__وای اون روزی که من بغلش کرده بودم و برام خط و نشون میکشیدن

و صدای خنده های جمع بود که توی حیاط به گوش تهیونگ میرسید

تهیونگی که با لبخند دور از اون صداها کنار پنجره وایستاده بود تا به این خوشبختی نگاه کنه

سونگ هی__پاپا تو خیلی اوپا کوکی و دوس داری؟

با صدای دخترش برگشت و اونو توی آغوشش گرفت

تهیونگ__آره خیلی

سونگ هی__مثل پری دریایی و نیک ؟(اسم یارو و یادم نمیومو....)

تهیونگ__خیلی بیشتر از اون

سونگ هی__پس من خوشبخت ترین دختر دنیام

تهیونگ__چرا؟

سونگ هی__چون عشقی و دارم که کامل برای من نیست...ولی اون عشق اونقدر کافیه که تمام عشق منو پر میکنه

در جواب لبخندی گرفت

لبخندی که تحسینش میکرد

این عشق برای اون خانواده ی وسیع زیادی رمانتیک بود


های گایز

آره میدونم اصلا انتظار نداشتید پارت آخر باشه
ولی پارت آخر بود....،بینهایت دلم براش تنگ میشه....نمیدونم میتونید درک کنید یا نه
ولی من با تک تک کاراکترا زندگی کردم
و حالا که تموم شده و قرار نیست دیگه آپ شه و قرار نیس با کامنتاتون سرش انرژی بگیرم
به شدن دلم براتون تنگ میشه.....دلم برای کامنتاتون مهربونیاتون عشقی که میدادین و همه چی
من همیشه دوستونننن دارم

ووت و کامنت فراموش نشه عسلای من

و برای بار آخر در این دفتر مینویسم دوستووووووونننننننننن دارمممممممم:::::::)

Love is an emotional accidentWhere stories live. Discover now