فرق بین یک دوست واقعی و یک آشنا -یا فرد معمولی- در این است که یک دوست، موقعی که «وقتش است» حاضر است؛ ولی سایرین اعم از آشنایان فقط موقعی که «وقت دارند» حاضرند!
خورخه لوئیس بورخس
...............................................
جونگکوک درحالیکه پاهای خشک و گرفتهش رو روی زمین میکشید، دستی به موهای سیخ ایستادهش کشید. پوست سرش رو خاروند و با صدای بمی غر زد:
_ کیه این وقت صبح؟!
مادرش هم که از صدای زنگ در، اون هم صبحِ به این زودی، تعجب کرده بود، دنبالش راه افتاد:
_ نمیدونم مادر!
در که رو به صورت تهیونگ باز شد، خواب از سرِ پسرک پرید و چشمهای گردش، گردتر شدند. وحشتزده آب دهنش رو قورت داد و زیرچشمی موقعیت مادرش رو چک کرد. زن دقیقا پشت سرش ایستاده بود:
_ با کی کار داری پسرم؟
تهیونگ با حالت مودبِ کمتر دیدهشدهای دقیقا نود درجه خم شد:
_ روز بخیر خانم جئون! کیم تهیونگ هستم. دوستِ همدانشگاهیِ جونگکوک.
گل از گلِ زن شکفت:
_ او؟ روزت بخیر پسرم! بفرما داخل. جونگکوک پسرم؟ دوستت رو دعوت کن داخل.
پسر شوکه هیکلِ منقبضشدهش رو کمی کنار کشید و اجازه داد تهیونگ وارد شه. پسر بزرگتر لبخند شیرین و متشخصی تحویلش داد و در جوابِ چشمهای گردشده و البته که وحشتزده کوک، به نشونهی نگران نباش چشمهاش رو روی هم فشرد.
........................................................
خورشید ساعت ۸ صبح با قدرت در حال تابیدن بود و جین آزرده از نوری که روی صورتش افتاده بود، تلاش کرد غلت بزنه و صورتش رو از تابش شدید نجات بده اما به طرز عجیبی دست چپش همراهی نمیکرد! انگار که به جایی گیر کرده باشه.
پلکهای پفکردهش رو به سختی باز کرد تا سر از وضعیت درآره اما انتظارِ هر صحنهای رو داشت غیر اینکه دست چپش با دستبندی که شمایلِ عجیبی داشت، به تخت بسته شده باشه! ناباور توی جاش نشست و کمی با دستبند ور رفت. ذهنش هنوز موفق به هضم وضعیت و علتیابی نشده بود که صدای نوتیفی توجهش رو جلب کرد:
_ صبح بهخیر جینی! با تشکر از تو، لباسهام حسابی بهروز شده. نتونستم لطفت رو بدونِ قدردانی بذارم. امیدوارم تشکرم رو دوست داشته باشی عزیزم.
جین نفسش رو عصبانی بیرون داد و تند تند تایپ کرد:
_ کیمممم فاااکینگ نااامجووون! دیکِت رو تکه تکه شدهههه بدوووون!
..................................................
تهیونگ بعد از پوشیدن دستکشهای بلند پلاستیکی، درحالیکه پا به پای زن، کاهوهای نمکی شده رو توی تشت بزرگی از سس کیمچی مخلوط میکرد، خاطرهای قدیمی رو تعریف میکرد:
KAMU SEDANG MEMBACA
THE ROOMMATES|Completed
Fiksi Penggemar**پایان یافته در تاریخ ۶ جولای ۲۰۲۲** _ تفاوت یک دوست معمولی و بهترین دوست؟ خب، یک دوست معمولی قبل از ورود در میزنه ولی بهترین دوستت سرش رو میاندازه پایین، میاد تو و یه راست میره سراغ خوراکیهات. امضا: مین یونگی ژانر: دوستانه، رومنس، دانشجویی، کم...