سبک استاد

126 55 14
                                    

چانیول خارق‌العاده بود. مردی سی‌و‌هفت ساله که حرفه‌ای جز نقاشی نداشت. شیوه‌ی خاص خودش رو درپیش گرفته بود و سرها رو بزرگ‌تر و وقیحانه‌تر از بدن می‌کشید.

خشونت خاصی توی کشیدن خط‌ها به کار می‌برد و از رنگ فراری بود. آثارش یا سیاه بود یا قرمز. خوبه که حداقل از یه رنگ جز رنگ مدادش استفاده می‌کرد.

-چرا قرمز؟

-رنگ خونه. رنگیه که باهاش زاده می‌شی و پیش‌مرگ.

عصر که می‌شد خسته جایی میفتاد و در سکوت کاری نمی‌کرد. نوبت شاگردش بود که پیشبند رنگش رو به تن کنه تا بِکِشه و هزارتا ایراد بشنوه.

-این‌بار از کی تقلید می‌کنی؟ چقدر بهت گفتم هرچیزی که می‌بینی رو نکش؟ چطور اسم خودت رو می‌ذاری نقاش؟ ابتکار عمل به خرج بده بکهیون!

گیردادن‌هاش باعث شده بود بکهیون خیال کنه سخت‌گیرتر از استادش توی جهان وجود نداره و نخواهد داشت.

دایره می‌کشید و چانیول از کج بودنش می‌گفت. مربع می‌کشید و پارکِ نقاش از نابرابری اضلاعش می‌گفت. به لطف این وسواس ، بکهیون تونست حساسیت خاصی توی خلق به کار ببنده.

بحث از مربع و دایره که گذشت رسید به کشیدن ظرف میوه. پسر با وسواس رنگ‌هاش رو به تصویر می‌کشید و استادش با خنده گازی از سیب توی ظرف می‌زد.

بکهیون باز سیب رو با جای گاز می‌کشید و نقاش به کل زاویه‌ی ظرف رو عوض می‌کرد. تا یه تابلو تکمیل می‌شد هزارجور بلا سرش اومده بود!

موقع رنگ‌گذاری انگورهای بنفش ، پارک چانیول جاشون رو با انگورهای سبز عوض کرد و هنرجو سرکشانه با همون رنگ بنفش کل بوم رو رنگ زد.

وقتی چانیول کار بچه رو دید اخم و تخمی کرد و خاک و گِل گلدون رو روی کار پسر ریخت.

-دوباره بکش‌.

بکهیون بدون اینکه هدف چانیول رو بفهمه پیاده تا خونه می‌دوید و گریه می‌کرد. هر روز موقع خداحافظی نقاش گمون می‌کرد پسربچه برنگرده اما همیشه فردا شوکه می‌شد.

بکهیون برمی‌گشت و چانیول در حالی که صفحه‌ی گرامافونش رو تنظیم می‌کرد بهش لبخند می‌زد. موهای مشکی بلندش رو با همون دست‌های بزرگش صاف می‌کرد و بهش خوش‌آمد می‌گفت.

با دقت چیدمان می‌کرد و منتظر می‌موند ربع ساعت از شروع پسر بگذره تا وسایل رو تغییر بده. حتی گاهی تک تک ثانیه‌هارو می‌شمرد تا زودتر کارش رو انجام بده.

یه شب وقتی کار بکهیون تقریبا تموم بود جلو رفت و کل مایع قرمز رنگ توی جام رو نوشید و منتظر موند شاگردش جای مشروب رو با بلور خالی عوض کنه.

وقتی به قدر کافی صبر کرد توی بوم سرک کشید و متوجه شد پسر نادون به جای اینکه طرح رو عوض کنه چهره‌ی استادش رو با خشم کشیده و دوتا شاخ بزرگ روی سرش گذاشته.

اون‌موقع بود که بلند خندید و موهای کوتاه و پرپشت بکهیون رو به هم ریخت.

-خیلی قشنگ شده ، بچه! ولی از اول بکش با بلور خالی.

دهن بکهیون از تعجب باز مونده بود. فکر می‌کرد چون این‌طور استادش رو کشیده حتما یه توسری جانانه می‌خوره اما چانیول برای اولین بار تحسینش کرده بود!

دفعه‌های بعدی دیگه چانیول رو نکشید. متوجه شد که اگه تا قبل از اینکه استادش جای اجسام رو عوض کنه یا حذفشون کنه طرحش رو تموم کنه دیگه نیازی به بارها کشیدنش نداره.

به لطف این کار استاد پارک ، سرعت عمل پسرکوچولو خیلی بالا رفته بود و می‌تونست تا قبل از بلند شدن چانیول از روی اون کاناپه‌ی گورخر شکل نقاشیش رو تموم کنه.

و البته که تا قبل از این ، بعضی اوقات به محض بلند شدن پارک خودش هم بلند می‌شد و سعی می‌کرد به هرنحوی متوقفش کنه.

.
یه‌کم روند آرومی رو در پیش داریم ولی می‌دونم که اگه صبر کنید از بچه‌ی عزیزم(منظورمRunکوچولوی محبوبمه)خوشتون میاد.
وقتی ران رو به دوستم دادم تا بخونه بهم گفت ران کتابیه توی کتابخونه که همه می‌ترسن سمتش برن.
ران برای شما چیه؟
.

𓏲✒RUN🍷𓏲᮫۬ Where stories live. Discover now