[ Part 15]

2.9K 289 27
                                    

سس بیشتری رو پیتزای تو دستش ریخت و گاز بزرگ تری از غذای خوشمزش گرف ...
و از اینور تهیونگ به معشوقه کیوتش که بخاطر گرسنگی بیش از حد به خودش مهلت هضم کردن غذاشو نمیداد نگاه می‌کرد ...
لپ های بانیش بخاطر حجم زیادی از فست فود که تو دهنش چپونده بود بالا اومده بود و سس رو لب پسرکش چشمک میزد تا اونو با لبای خودش پاک کنه ...

جانگ کوک : اوفف خیلی خوردم ..‌.

تهیونگ ؛ نوش جونت

جانگ کوک : یااا نزار من پرخوری کنم چاق میشماا

تهیونگ : هومم جانگوکی با ورژن تپلو؟

جانگ کوک : وویی چاق شدن واقعا ترس داره

تهیونگ : تو هرجورم که باشی کیوتی ...

جانگ کوک : یااا من دارم بهت میگم نزار چاق شم میگی هرجور باشی کیوتی!؟

تهیونگ : خب مگه دروغ میگم؟

جانگ کوک : این 3 روزی که اومدیم فرانسه خیلی پرخوری کردم اگه ی دفعه چاقم کنه چی؟

تهیونگ : بیخیال بیبی، تو لحظه زندگی کن

جانگ کوک : ته ...

تهیونگ : جونم؟

جانگ کوک : کی برمیگردیم کره؟

تهیونگ : چیه دلت تنگ شده؟

جانگ کوک : نمیدونم، شاید ... دلم میخواد برگردم خب

لبخندی زد و بعد کنار دادن موهای بانیش از رو پیشونیش و بوسیدن بین ابرو هاش با مهربونی لب زد ...

تهیونگ : پس فردا برمیگردیم باشع؟

جانگ کوک : باشه

تهیونگ : خسته ای؟

جانگ کوک : اهوم میشه بخوابیم؟

تهیونگ : بیا بغلم ...

دستاشو وا کرد و بعد حلقه کردن دستاش دور گردن معشوقش و حلقه کردن پاهاش دور کمر باریکش ، لب زد ...

جانگ کوک : میشه شلوارمو در بیارم؟

وقتی تخت قرار گرفت منتظر جواب تهیونگ موند ...

تهیونگ : آره عشقم، هرجور میخوای بخواب

بعد در آوردن شلوارش تهیونگ رو جلو کشید و با گرفتن یقیش هودی بلند و گشادش رو در آورد و به اعتراض تهیونگ اهمیتی نداد ...

تهیونگ : هی چیکار میکنی ...

هودی تو بغلش رو محکم فشار داد و غرید ...

جانگ کوک : میخوام هودی تورو بپوشم خب

جلو رفت و بعد بوسیدن لبای بانی کیوتش سمت چمدون رفت تا لباس دیگه ای برای خودش برداره ولی با گرفته شدن دستش توسط جانگ کوک برگشت و منتظر نگاش کرد ...

در آخر؛ :)Where stories live. Discover now