Part 59

26 7 4
                                    

_ سهونا

سهون روی صندلی آشپزخونه نشسته بود و بعد از خوردن یه دونه قرص لیوان آب کنار دستشو یک نفس سرکشید

_ حالت خوبه؟

با شنیدن اون دو کلمه از زبون لوهان خنده ی عصبی کرد و با بلند شدن از جاش بازوی اونو محکم گرفت و دنبال خودش کشوند.

لوهان سعی کرد دردش رو ندید بگیره و چیزی نگه،با رسیدنشون به اتاق سهون بازوش رو ول کرد و توی اتاق هلش داد؛ لوهان یکم تلو تلو خورد اما تعادلش رو حفظ کرد و همونجا وایستاد

_ خیلی حال من برات مهمه؟ آره؟ خیلی مهمه؟

لوهان یکم بهش نزدیک شد

_ معلومه که مهمه سهون این چه حرفیه

_ نزدیک من نیا برو بشین

لوهان با ناراحتی که از چشماش کاملا مشخص بود سمت تخت رفت و روش نشست

_ جریان اون پاکت سیگار و ورق قرص چی بود؟ مگه تو قبل من نرفتی کمپانی؟ پس اونا رو کی پیدا کردی که من نفهمیدم؟

صدای بلند سهون با صدای آروم و تحلیل رفته ی لوهان تضاد آشکاری داشت

_ چند تا از وسایلامو خونه جا گذاشته بودم، ساعت تقریبا نه اینا بود که برگشتم خونه، ورق قرصت رو جلوی آیینه روی میز دیدم، اما پاکت سیگارت روی میز کنار تخت بود و وقتی دیدمش که آجوما داشت اونجاهارو تمیز میکرد

_ بعد اونوقت کمپانی در و پیکر نداره که تو هفت میری و نه سر خود برمیگردی؟ اونم بدون اطلاع، اینم به دررررک، تو چطوری دو ماهه داری با من زندگی میکنی اما نمیدونی من قرص میخورم؟

لوهان با ناراحتی نگاش کرد

_ سهون من میدونستم قرص میخوری نمیدونستم تِرا میخوری

_ من اون کوفتیو همیشه نمیخورم که انقدر داری گنده اش میکنی

با فریادی که زد لوهان پلکاشو روی هم فشرد و توی خودش جمع شد

_ داد نزن، لطفا داد نزن، من فقط نگرانتم، اون لعنتی اعتیاد آوره سهون، من فقط نمیخوام برات یه دردسر دیگه هم پیش بیاد

_ تو نمیخواد نگران من باشی، تو اگه خیلی نگران من بودی کارایی نمیکردی که منو تا سر حد مرگم ببره پس ادای مظلوما رو برام در نیار

لوهان واقعا بغض کرده بود و اصلا هم براش مهم نبود اگه سهون اشکاش رو میدید

_ باشه، اون تقصیر منه که متوجه نشدم، سیگار کشیدنت چی؟ برای همین عطر تلخ میزنی؟ که بوی سیگار توش گم باشه؟

سهون یکدفعه سمتش رفت و لوهان از ترس روی تخت خودش رو عقب کشید

_ چی زر میزنی برا خودت؟ من اگه میخواستم اونقدر زیاد بکشم که عطرش لباس و بدنمو بگیره از تو که نمیترسیدم، از هیچ خررری نمیترسیدم اونقدر میکشیدم که به جای عطر روی بدنم دود سیگارو حس کنی، پس اگه بوش رو حس نمیکنی فک نکن برای اینه که نخواستم بدونی، برای اینه که سالی چند نخ بیشتر نمیکشم، اونم فقط وقتایی که واقعا کنترل اوضاع دستم نباشه، پس الکی دهن وا نکن هر چی دلت میخواد بدی بیرون

Gray Heart Where stories live. Discover now