-میتونم توضیح بدم...اونطور که فکر میکنی نیست... اصلا نمیشه رو هر آدمی که الکل میخوره اسم الکی بودن گذاشت!
-چرا بهت میگه توله خرگوش؟
میونگ باز هم بین حرفش پرید و تقریبا باعث شد مادرش تا مرز سکته بره!
-جئون جونگکوک! بهتره که توضیح خوبی برام داشته باشی.
این یه بحث همیشگی بود ، ادمهای اطراف جونگکوک باید باب میل مادرش میبودن. از دور این یک عقیده سمی بود اما جونگکوک تنها کسی بود که اون زن رو درک میکرد.
مادرش زن قوی و رنج کشیدهای بود که جونگکوک و از دست پدر معتاد به الکلش نجات داده بود اونم در حالی که اون مرد پسر بچه یازده ساله رو مجبور به خوردن حجم زیادی الکل کرده بود...
خاطره چرکین و سیاهی که سعی میکردن به فراموشی بسپارنش اما هربار حقیقت مثل طناب دار به دور گلوشون میپیچید و نفسهاشون رو تنگ میکرد.
اما برای الان، توی همچین روز عجیبی که جونگکوک به طرز باورنکردنی آروم تر از همیشه بود و صداهای توی سرش خاموش شده بودن جای هیچ نگرانی نبود!
جیمین اون کسی نبود که مادرش بخواد بابتش نگران باشه و ترس به دلش راه بده!
پارک جیمین فقط راهش و گم کرده بود و جونگکوک این رو حس کرده بود...
پارک جیمین یه خطر نبود ، پارک جیمین راهی بود که جونگکوک با استفاده از اون میتونست به پسربچه آسیب دیده درونش کمک کنه تا گذشته چرکینش و رها کنه.نفسی که از ریه هاش خارج شد درد زیادی به همراه داشت اما فراموش نکرد لبهاشو به لبخند نصفهنیمه ناشیانهاش باز کنه. با احتیاط دست های ظریف مادرش بین دستهاش گرفت. مثل برگ گل لطیف بودن!
-اوما...قرار نیست هرکسی که الکل میخوره مثل پدر تبدیل به یه هیولا بشه!
چشمهای مادرش زودتر از چیزی که فکرش و میکرد اشکی شدن و جونگکوک از این وضعیت متنفر بود!
-چطور میتونی به اون حرومزاده بگی پدر وقتی که تقریبا جنازتو از بین دستاش کشیدم بیرون؟
آتش نفرت حتی از کلمات بورام هم شعلهور میشدن و غیر ممکن بود به مادری آرامش بدی که خودت باعث آشفتگی روح و روانش باشی!
-سخته...اون ادم یک عمر قهرمانم بود و تو یک شب تبدیل به کابوس ابدیم شد...بلد نیستم طور دیگهای صداش بزنم.
-یعنی زور اون یک شب به یک عمری که ازش حرف میزنی نمیچربه که اینطور پدر صداش نزنی!؟
اشک های بورام یکی پس از دیگری صورتش رو خیس میکردن. احتمالا دلش میخواست بیشتر از این پسرش رو سرزنش کنه اما چطور میتونست ؟ چطور میتونست پسری رو سرزنش کنه که با هر نگاهش بند دلش پاره میشد و خونریزی میکرد...جونگکوک برای بورام زخم شیرینی بود که از یه عشق اشتباه به جا مونده بود!
عشقی که از اول اشتباه نبود و تبدیل به اشتباه بزرگی شد!
-اون پدر خوبی...
YOU ARE READING
IKIGAI
Fanfiction𝙄𝙆𝙄𝙂𝘼𝙄 ژانر :عاشقانه/انگست/اسمات/رازآلود/اکشن زمان آپ : هر چهارشنبه ایکیگای من ، تو قرار بود دلیل من برای زندگی باشی قرار بود مکان امن من برای فرار از ترسهام باشی اما من ساده بودم. فکر میکردم عشق برای ما تا ابد کافیه. وقتی درحال التیام زخمها...