Ice skating , P35

1.2K 157 34
                                    



Kim Teahyung
12:30 pm
Central Park ,Wollman Rink

دست هام رو محکم تر دور مچ های کوک پیچیدم و سعی کردم تعادلم رو همراه حرکت آروممون روی یخ ها به کمک جئون حفظ کنم، حتی با کمک اون هم کار سختی بود بدنم کاملا به جلو مایل شده بود.



امروز دهمین و آخرین روز تعطیلات کریسمس بود، بجزء دو روز اول که هرکسی به خودش و یا خانواده اختصاص داد هفت روز گذشته رو طبق برنامه ریزی دخترا گذروندیم، نهایت استفاده و لذت رو از تعطیلات بردیم.

از غروب تا نیمه شب هفت روز گذشته جزء بهترین لحظاتی بود که توی خاطراتم ثبت شد، حالا من هم خودم رو جزئی از این جمع کوچیک و خودمونی می‌دونستم خیلی به هم نزدیک‌تر و راحت‌تر شده بودیم، امروز اما با پیشنهاد هوسوک به پیست اسکی روی یخ پارک مرکزی اومدیم .

برعکس برنامه های قبلی اینبار قرار بر این بود که ظهر و نهار رو کنارهم بگذرونیم بعد برای استراحت و آماده شدن برای فردا به خونه بریم.

پیست تقریبا خلوت بود و جمعیت کمی هم که بود، همه به راحتی اسکی میکردن و خوش می‌گذروندن به جز من و هوسوک که بلد نبودیم و نیاز به کمک داشتیم، درسته هوسوک پیشنهاد تفریحی داده که حتی خودش هم بلد نیست!

کوک کمی بیشتر ازم فاصله گرفت با ترس محکم تر به دست هاش چنگ زدم و بیشتر به سمت جلو خم شدم

-هییع..

-هی من مواظبتم سعی کن بدنت رو صاف کنی و با من حرکت کنی .

به آرومی سعی کردم بدنم رو صاف کنم اما با لرزیدن پاهام دوباره بیشتر خم شدم و با کمک جئون تعادلم رو حفظ کردم.

حرکتمون کم کم آرومتر شد تا جایی که کاملا از حرکت ایستادیم.

-خودت رو ریلکس کن و سعی کن بدنت رو صاف کنی.

با استرس از دست دادن تعادلم سرم رو به چپ و راست تکون دادم

-ن..نه

با اطمینان گفت

-من مواظبتم لیتل بر، سعی کن آروم آروم بدنت رو صاف کنی و درست بایستی.

آب دهنم رو فرودادم با لرزی که به عضلاتم افتاده بود، حلرزونی سعی کردم صاف بایستم.

و بالاخره تونستم فرم بدنم رو درست کنم با صاف شدن کمرم باترسی که همچنان تو وجودم جلون میداد خیره شدم به چهره‌ی کوک که با دیدن حالت های مضطرب من نیشخندی کنج لبش جاخوش کرده بود و چشم هاش می‌خندید.

𝔹𝕝𝕒𝕔𝕜 𝔸𝕟𝕘𝕖𝕝Where stories live. Discover now