36-𝑨𝒏𝒈𝒆𝒍 𝒊𝒏 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅

250 50 116
                                    

قدم زنان خودش رو به آینه قدی رسوند. بدون اینکه هیاهوی اطراف براش مهم باشه به چهره خودش خیره شد.
میک‌آپ ملایمی روی صورتش خودنمایی میکرد و از همه‌مهم‌تر موهای نیمه بلند رنگ شده‌اش بودن که این بار اجازه نداده بود اون‌هارو به بالا حالت بدن و چتری‌هاش آزادانه روی چشم‌هاش افتاده بودن. چهره معصومانه‌ای از خودش ساخته بود برخلاف همیشه که موقع اجرا از غلیظ‌ترین میک‌آپ و تیره ترین لباس‌ها استفاده میکرد.
این بار همه چیز سفید بود. انتخاب خودش بود و این باعث تعجب استایلیست همیشگیش شد چون معمولا انقدری شوق و ذوق نداشت که لباس‌ها و استایلش رو خودش انتخاب کنه‌. ولی این بار فرق داشت ، اون چشم‌های گرد و براق امروز نگاهش میکردن و جیمین میخواست قبل از اجرای نقشه‌اش ، سوپرایز کوچیکش رو به پسرکش نشون بده.
- از پسش برمیاییم جیمین...برای جونگکوک و تمام این سال‌های از دست رفته...
- مستر پارک؟
با شنیدن صدای آشنایی نگاه از آینه گرفت و به پشت چرخید. هلن زنی که معمولا کار‌های تشریفات رو انجام میداد با کت و دامن مشکی رسمی کنار در ایستاده بود و انگشت‌هاشو جلوی بدنش بهم قلاب کرده بود ، آدم‌های اطرافش به محض دیدن هلن خیلی سریع اتاق گریم رو ترک کردن. نگاه زن مثل همیشه سرد و تو خالی بود یجورایی هیچ وقت اون رو با لبخند یا احساس خاصی ندیده بود اما این بار میشد اضطراب  کمی رو داخل چشم‌هاش دید و جیمین به خوبی این رو میفهمید.
- هلن ، همه چیز مرتبه؟
- بله همه چیز مرتبه.
هلن به سادگی پاسخ داد و بدنش رو کامل وارد اتاق کرد. در اتاق گریم رو که حالا خالی شده بود بست و قفلش کرد.
درحالی که با خونسردی کامل حرکات زن رو زیر نظر داشت
ابرویی بالا انداخت و دست‌هاشو داخل جیب شلوارش فرو کرد.
- این کارا دیگه واسه چیه؟
هلن با قدم‌های سریعی به سمتش اومد ، موهای کوتاه مصریش به اطراف تاب میخورد و حالا که نزدیک تر بود بهم ریختگی صورتش برای جیمین واضح تر بود.
- داری دیوونگی میکنی پارک!
درحالی این رو گفت که دست راست جیمین رو از داخل جیب شلوارش بیرون میکشید و اون شئ کوچیک رو به کف دستش میکوبید‌.
- چاره دیگه‌ای هم دارم گراهام؟
- میتونستی یه آتیش بازی کوچیک راه بندازی...
- آتیش بازی میتونه به آدمای بیگناه آسیب بزنه...این ساختمون قدیمیه و برای فرانسویا خیلی اهمیت داره نمیتونم قبول کنم بهش صدمه‌ای وارد بشه. آسون ترین راه اینه که به خودم آسیب بزنم.
هلن دستی داخل موهای لختش کشید و نفسش رو با شتاب بیرون فرستاد.
- اون وقت گند زدن به اعتبار و هنرت رو چطوری میتونی
قبول کنی؟ اصلا حواست هست که پدرتم امروز اینجاست؟
با یادآوری حضور پدرش لرزی تو بدنش پیچید اما در ظاهر چیزی رو نشون نداد.
- مشکلی برای من پیش نمیاد...مردم با دیدن اون نمایش من رو فقط به چشم یه قربانی میبینن ، تو باید مراقب باشی که آیان بتونه بره طبقه بالا.
- اون پسره میدونه میخوای چیکار کنی؟
- سارا اینجاست؟
- جیمین!
صدای هلن هشدار دهنده بالا رفت. چشم‌هاشو بست تا ذهنش رو سروسامون بده ، استرسی که هلن بهش وارد میکرد براش زیادی بود چون درحال حاضر افکارش به اندازه کافی پیچیدگی داشت.
- هلن فقط خوب بهم گوش بده...تو و خواهرت تنها آدمایی هستید که هیچ وقت از اعتماد کردن بهشون پشیمون نشدم
ما این راه رو باهم اومدیم اما الان واقعا نیاز دارم که بهم اعتماد کنید! تو که اینطوری نبودی این همه ترس برای چیه؟
هلن خودش رو روی مبل تک نفره گوشه اتاق انداخت.
حق با جیمین بود ، اون و خواهرش بدون اینکه انتخاب دیگه‌ای داشته باشن وارد هپی هوس شده بودن و از همون ثانیه اول تحت حمایت جیمین بودن.
آیس بهشون قول آزادی داده بود و حالا وقتش بود که به این قول عمل کنه.
- سارا آماده است که وقتی نمایش تموم شد بیاد پیشت...
من...به آدمام گفتم وقتی اجرات به نیمه رسید کارشون رو شروع کنن...امیدوارم زیاد دردت نیاد!
ناخودآگاه خنده‌اش گرفت. اونا قرار بود از چند تا ادم اجیر شده استفاده کنن تا وسط اجرا شروع کنن به خراب کاری و
حمله به جیمین. نقشه ساده‌ای بنظر میومد اما باید انقدری طبیعی انجامش میدادن که جای هیچ شکی باقی نمونه برای همین ممکن بود حتی مجبور بشن واقعا این بین به جیمین آسیب برسونن.
- این قرص خیلی قویه پنج دقیقه قبل اجرا بخورش باعث میشه کمی گیج بشی و ضربان قلبت رو کند میکنه ولی...واقعا لازمه تا اینجا پیش بری؟ فکر میکردم وجود اون ارازل کافی باشه. اثر این قرص خیلی قویه ممکنه تا چند ساعت بیهوش بشی...
نیم نگاهی به قرص سفید رنگ داخل دستش انداخت. کارش زیاده روی بود اما میخواست تا جایی که میشه برای جونگکوک زمان بخره تا پسر کوچیکتر بتونه تو زمان مناسب کارش رو انجام بده.

IKIGAIWhere stories live. Discover now