افسانهای متعلق به دوران باستان هست که راجع به یک پادشاهه! مردی به نام شاه میناس! اون از یکی از خدایانش درخواست کرد که بهش قدرتی بده تا به هر چی دست میزنه، تبدیل به طلا بشه. لابد با خودش حساب کرده که... خوب... طلا که خوبه! کیه که از طلا بدش بیاد؟ خیلی هم عالی!البته مثل همهی قصهها کار به همین راحتی ختم به خیر نشد. شاه میناس به هر چیزی که دست میزد، طلا میشد! هر چیزی!!! غذاش، لباسهاش، لوازم خونهاش... اون کلافه شده بود. یه روز بر اثر یه اشتباه به دخترش دست زد و... بومب! یهو به جای دختر، یه مجسمهی طلایی جلوش ایستاده بود. میناس دیوانه شد و خودش رو کشت!
پول، شهرت خوبه دیگه! مگه نه؟ کیه که بدش بیاد؟ کیه که بدش بیاد مثل من به هر کار سادهای که دست میزنه براش ثروت و شهرت به ارمغان بیاره؟ هیچ کس!
اما هیچ کدوم از اونها نمیدونن این ثروت و شهرت چه قدر به من و دوستانم آسیب زد. اگر پول نداشتم هم... کارم به این جا میکشید؟ به جایی که از خودم بدم بیاد و قلب بهترین دوستهام رو بشکنم؟
...
-«اوه خدای من زین چی شده؟»
-«چرا وحشت کردی لیام؟ فقط یه کم لباسهام رنگی شدن.»
-«نههههه... صورتت!»
با ترس پرسیدم: «مگه چیه؟»
لویی با ناراحتی گفت: «قرمزیش داره آبی میشه. کبود شده!»
لیام داد زد: «صبر کن ببینم اونها جای انگشته؟ کی زدتت؟»
-«هیچی، بیخیال!»
-«یعنی چی بیخیال، حرف بزن ببینم کی روی تو دست بلند کرده؟ لویی تو بودی؟»
لویی جا خورد: «نههههههه!!!»
با نگرانی پرسید: «مینا زد؟»
کلافه شدم. دستهام رو تند تند تکون دادم و داد زدم: «نه نه نه! بیخیال، اون یه غریبه بود. مهم نیس...»
-«یعنی چی مهم نیست. چرا یه غریبه باید بیاد بزنتت؟ دعوا کردین؟»
-«نه فقط اشتباهی لباس گرونش رو رنگی کردم...»
-«غلط کرد تو رو زد. بیا نشونم بده ببینم کی بوده.»
من دیگه داره خندهام میگیره. لیام از عصبانیت قرمز شده و لبهاش رو گاز میگیره. حتم دارم پینو الان آمادهست تا کسی رو که روی پسر کوچولوش دست بلند کرده به دوئل دعوت کنه. با یه لبخند کوچیک گفتم: «مهم نیست لیام. واقعاً میگم. اصلاً اهمیت نمیدم.»
با ناامیدی گفت: «لااقل بهم بگو که تو هم زدیش.»
لویی وسط حرف ما دوتا پرید و با عصبانیت چغلی کرد: «نه نزد! فقط همون جا با سر پایین افتاده ایستاد و هیچی نگفت.»
YOU ARE READING
Stupids
Fanfiction«احمقها» من معمار نیستم ولی میدونم پیش از این که قصر بسازی باید آلونکت رو خراب کنی. نمیتونی روی همون زمینی که آلونک داری قصر رو هم بخوای. قبل از این که برجت دهها متر بالا بره... اول باید چند ده متری رو پِی بکنی و پایین بری. من معمار نیستم ولی زی...