چند ساعتی میگذشت که هری بیوقفه سرش رو به سینه ی لویی تیکه داده بود و همونطور که فیلم میدیدن هری با انگشت هاش شکل های نا مفهمومی رو سینه ی لویی میکشید .زین و لیام برای یه قرار کاری بیرون رفته بودن و نایل ترجیح میداد خونه بمونه و کتابی که جدید گرفته بود رو بخونه .
هری سرشو بلند کرد و به لویی نگاه کرد .
ه_نظرت چیه از این خونه بیرون بزنیم ؟
لویی چشم از تلوزیون گرفت و سرشو خم کرد تا به هری که منتظر جوابش بود نگاه کنه .
ل_امم .....اره .....فکر خوبیه ، اما سوال اینجاست که قراره کجا بریم ؟
ه_خب .....این یه سوپرایزه .....و هیچوقت یه سوپرایز رو لو نمیدن .
لویی لبخند زدو بازوشو دور بدن هری حلقه کرد .
ل_میدونی ؟ .....تو خیلی تاپ بنظر میای ولی لیتل اسپونی .
هری ریز خندید و لباشو رو سینه ی لویی گذاشت تا خنده ی دخترونش دیده نشه
ل_استایلز .....تو الان یه خنده ی دخترونه کردی
لویی با شگفتی داد زد که باعث شد هری با صدای بلندی بخنده .
ه_نه ..... اینطور نیست
هری بین خنده هاش داد زد .
ل_من کور نیستم هز .
هری نشستو انگشتشو به بینی لویی زد
ه_معلومه که نیستی ......حالا اون باسن قشنگتو بلند کن و برو حاضر شو ....
ل_بهتر نیست برام لباس انتخاب کنی؟
ه_من مادرت نیستم تاملینسون .
ل_ولی این تویی که قراره منو به یه قرار ببری استایلز.
ه_کی گفته این یه قراره ؟
ل_این که بخوای منو سوپرایز کنی یک قرار نیست ؟
ه_باشه ....خیلی خب بزار برم ببینم چی میتونم برات انتخاب کنم پسرم
ل_هززززززززز
لویی داد زد وقتی کلمه ی 'پسرم' از دهن هری خارج شد
هری از پله ها بالا رفت
ه_خودتو جوری نشون نده که انگار ازش بدت اومده
ل_اممم باشه ددی ....معلومه که بدم نیومده ددی
لویی با نیشخندی که گوشه ی لبش بود داد زد و میدونست عکس العمل هری چیزی کمتر از یه ناله از روی شهوت نیست (:/)
ه_بالاخره میام پایین دیگههه
ل_منتظرم هز .... منتظرم .
لویی از روی مبل بلند شد و لیوانای قهوه رو از رو میز برداشت ..... بریانا رو دید که داشت غذایی که نایل خواسته بود رو درست میکرد .
YOU ARE READING
Wolve [L.S]
Werewolfمن آسیب دیده ام این زخم از بین نمیره و بزرگتر و دردناکتر از قبل میشه زنجیر اختیارم دست خودم نیست حمله کردن و اسیب زدن به اطرافیانم قسمتی از وجودم شده من انسانی ام از جنس تاریکی گرگها به کسي رحم نميکنن ميکنن؟ حتی وقتی مقابل چیزی قرار بگیرن ازش...