{دخالت}
نایل: سلام
نایل: کصکش
لیام: اومم سلام
لیام: بی ادب
نایل: تو چه مرگته؟
لیام: نای، چی شده.
نایل: چرا داری انقدر عوضی بازی سر زین در میاری
لیام: دخالت نکن
نایل: حدس بزن چی ، صورت تخمی
نایل: من قراره به طرز بدی تو هر چیزی که بخام دخالت کنم چون زین دوسته منه و تو داری قلبشو میشکنی.
نایل: تو میدونی کاری که کرد یه تصادف بود ولی تو داری کله شق بازی در میاری جنده کوچولو و از قبول کردن عذر خواهیش طفره میری
نایل: تو حتی گریه اشو دراوردی
لیام: چی
لیام: من گریهاشو دراوردم
نایل: عا، همین الان گفتم
نایل: اون گفت که قراره به زودی باهات صحبت کنه ولی اینطور که بنظر میرسه ، اینکارو نکرده.
اون احتمالا ترسیده که تو نادیده اش بگیری و ب احساساتش ضربه بزنی.نایل: فکر میکردم بهتر ازینایی ، پین
لیام: من خیلی بگام
لیام: من خیلی زیاد عاشق زینم و من عصبانیت و خشمی که از پای شکسته ام داشتم، سر زین خالی کردم
نایل: آخرش فمیدی چه کصکشی هستی؟
لیام: آره و ممنون بابت اینکه بهم گفتی
لیام: باید برم
نایل: کجا میری؟؟
لیام: میرم که برای زین جبرانش کنم
■■■■■■■
دخالت کردن همیشه هم بد نیست🤷🏾♂️ال جی بی تی هستین یا نه؟
از چه نوعش؟
من به شخصه حس میکنم پنسکشوالم چون بنظرم هر نوع آدمی لیاقت عشق رو داره و من میتونم اون عشق رو به هر کسی بدم🤷🏾♂️
ولی خب با وجود اینکه آدمایی بودن بازم نمیتونم مطمئن باشم چون بالاخره نوجوونیه
شما از حستون چقدر مطمئنید؟
YOU ARE READING
ilysm [ZIAM]
Fanfiction[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیهی کاپل ها 4 in Fanfictions