Love in Malta💜🌴

part 7 💋

تهیونگ ←[اودوگکه-حالاچیکارکنم]

جانگ کوک :انقدر که به بازیات اهمیت میدی به من اهمیت میدی هیونگ....

ااااه چطوری میتونی انقدر کیوت اروم بخوابی درس عین بچه ها خوابیده, چطور میتونم خودمو کنترل کنم وقتی تو درس کنارم تو این تخت میخوابی؟

وات!شکه شدم الان رسما ابراز احساسات کرد؟
یا داشت با منی که مثلا خوابیدم لاس میزد ...

پس این همه مدت عین احمقا داشتم خودمو محدود میکردم چون فکر میکردم اون به همجنسش علاقه ای نداره حالا اون واقعا یه حسایی داره؟

باید یکاری کنم باید بفهمم.

البته که اون با اون بوسم تو اون شب از راه بدر شده ههههه ..

تصمیم گرفتم چشامو باز کنم ری اکشنشو ببینم یکم ترسید رفت عقب گفت:

-یا تهیونگ تو بیداری؟ از کی بیداری؟

تهیونگ :از اونجایی که راجب کنترل اینا ....

خودم زدم به اون راه : یعنی انقدر بخاطر اون پیام ناراحت شدی که نمیتونی بودن با من تحمل کنی؟؟میخوای هم اتاقیتو عوض کنی؟؟

نمیخواستم اینو بگم ولی نمیخواستم بگم حرفاشو شنیدم و حسشو میدونم میخواستم تو چشام نگاه کنه اعتراف کنه...

جانگ کوک :عا خب من منظورم اون نبود اشتباه شنیدی...

-بخاطر پیامت ناراحت نیستم فک کنم اون شب زیاد روی کردم
-دوباره دوستیم درسته تو منو میبخشی هیونگ؟؟

+داشتم از خوشحالی بال در میاوردم ارمیا میگن من فرشته ام ...
واقعا اون لحظه احساس پرواز داشتم.

اون ازم خواست ببخشمش خب معلوم که من تمام مدت منتظر اون کلمات جادویی بودم .

تهیونگ :اوه گلدن مکنه و عذر خواهی پس من واقعا ادم مهمیم چون تا بحال هیچ وقت عذرخواهی نکردی حتی از نامجون هیونگ...درسته ؟

جانگ کوک :خب تو هیونگ جذابمی تازه ما هردومون عاشق کینگ برگریم و ما...ماا...

دنبال یه چیز مشترک بود لعنتی پیداش نمیکرد.
بگو جانگ کوک من منتظر اعترافم....

همونطور که تو تخت بودیم اون یکم اومد نزدیک تر نفسشو حس میکردم

جانگ کوک :خب اعتراف میکنم..
چشام گرد شد اب دهنمو قورت دادم لبامو خیس کردم نگاهشو رسوند به لبای خیسم

جانگ کوک:راستش ما اصلا شبیه نیستیم تو یه جذاب به تمام معنایی و من یه عضله ای کیوت

از رو تخت بلند شدم تا نفس بکشم و خوراکیای رو میز بردارم.

تهیونگ:اه اینطوریام نیست هیونگ تو واقعا هاتی میدونی ...
مطمعنم تو بین ارمیا محبوب ترینی حتی اونایی که ارمی نیستن هم با دیدن تو جذبت میشن..