✓ پیش‌گفتار ✗

1.2K 65 5
                                    

سلام :)
آیسان سیل هستم. 🌙☀️🌪️🌊
این اولین رمانیه که توی واتپد شروع به آپ کردم. 📝📒⁦🖥️⁩
امیدوارم ازش خوشتون بیاد و حمایتش کنید. ✨💫
فقط یه لطفی کنید.☝🏻✴️
این توضیحات رو با دقت بخونید. ⬇️⬇️👁️👓
هم بدرد خودتون میخوره هم احترام به نویسنده و زحمتیه که کشیده و میکشه و خواهد کشید. هوم؟

اول از همه اینکه، هر نویسنده‌ای خیلی برای داستانش زحمت میکشه؛ وقت میذاره، دقت و احساس به خرج میده، ادیت و اصلاح میکنه، و بخش قابل توجهی از زندگیش رو معطوف خوب و کم‌نقص بودنِ نوشته‌ش میکنه تا یه اثر جالب و قابل توجه به دیگران ارائه کنه.

در نتیجه، ازتون میخوام که شما هم زورتون نیاد و اول از همه اینکه اون ستاره‌ی ووت رو بزنید تا از نویسنده‌ها و قلمشون حمایت کنید. 🙂

دوم اینکه، شاید باورتون نشه و نتونید تصورش رو هم بکنید ولی نظر دادن و ریکشن دادن به داستان، به حدی به نویسنده‌ها انرژی میده و لبخند به لبشون میاره، که حتی ممکنه ضربان قلبشونم از شدت ذوق و خوشحال شدن، رگباری بشه. :)
پس نظرات و ریکشنای کیوت و دوست‌داشتنیتونو از ما دریغ نکنید، خب؟ ⁦☺️⁩

.

.

💢 راستی یه چیزی! 😁
واسه خواننده‌های *لتو* اسم گذاشتم.

با اینکه الان خیلی تعدادتون کمه ولی بازم. من کسی هستم که برای اقلیت‌ها ارزش و احترام زیادی قائلم!😌😎
خلاصه که اسم طرفدارای *لتو*، میشه *لوتوز*
چطوره؟؟ :))
دوسش دارین یا چی؟؟
(راستی این موضوع رو توی پارت 16 گفتم😅)

تاریخ این ایده : ۱۳۹۹/۰۶/۰۲ - یک‌شنبه ظهر.

.

.

....

حالا بریم سراغ موضوعات مربوط به همین فیکشن، یعنی *لتو* :
*LTO* "Learn To Obey!"

«یاد بگیر اطاعت کنی!»

....

خلاصه داستان :

⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔
⛓🔱❗️Learn To Obey❗️🔱⛓
⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔

*# یاد بگیر اطاعت کنی #*
داستان درمورد یه پسر ترنس به اسم مانی، و عزیزترین شخص زندگیش به اسم شیرین هست که توی یه گودبای پارتی، همراه با بقیه‌ی افراد توی اون جشن دزدیده میشن و بعنوان برده‌ی جنسی و نیروی کار، به عربستان منتقل میشند.
اونجا، مانی بطور ناخواسته نظر یکی از شیخ‌های قدرتمند عرب رو به خودش جلب میکنه و اون آدم‌ یه آدم خودخواهه که هرچی رو که بخواد باید بدست بیاره!
اما مانی نمیتونه بذاره اون مرد عوضی عرب باهاش مثل یه عروسک بازی کنه و هروقت هم ازش خسته شد، مث یه تیکه آشغال بندازدش دور!
و از طرفی، مانی متعهد هست و همین باعث میشه نتونه حتی نگاه‌های شهوت‌آلود اون مرد بی‌شرم رو تحمل کنه! چه برسه به لمس‌هاش رو.
اما یه چیزی هست که مانی یادش رفته. اینکه اینجور مواقع، هر چی دست و پا بزنه، فقط نمایش رو برای مرد روبه‌روش شیرین‌تر میکنه!

****
داستان، ادامه‌ی زندگی اونا رو از لحظه‌ی ورود به عربستان نقل میکنه.
ماجراهای زیادی اتفاق میوفته. داستان پر از توصیف احساسات، شرایط و ویژگی‌های کاراکترها و روابطشون با همدیگه هست...:)

.

.

.

.

اطلاعات *لتو* :

✓ اطلاعات *لتو* :

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

.

.

✓ سخن نویسنده :

✓ سخن نویسنده :

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

.

.

#تامام.
امیدوارم دوسش داشته باشین و حسابی نظر بدید.^^

☾✵Learn To Obey✵☽Where stories live. Discover now