Part 10: You lied (1)

833 196 412
                                    

ببینین کی از جهنم برگشته....🙂🙂🙂



"اون کیه؟"

جانگکوک داره همراه نامجون، آگوست و جیمین رو تماشا می کنه که چشمش به یکی که یکم غیر عاد میزنه میفته. به صفحه اشاره می کنه تا به هکر نشونش بده. نامجون اخم میکنه، از وسایلش که زیادی تمیزن دست میکشه و روی دوربینی که داره جیمین و یونگی رو نشون میده زوم می کنه.

"کی؟"

جانگکوک در جواب میگه. "اون دختره." دوباره اشاره می کنه و این بار فکر می کنه نامجون میبینتش.

نامجون اخم میکنه، چند کلید رو فشار میده تا اینکه تا جایی که ممکنه به زن نزدیک شده. میبینن که زن خودش رو به جیمین میچسبونه. چند قدم عقب میره و جیمین رو با خودش میکشه. آگوست عکس العملی نشون نمیده. فقط باهاش حرف میزنه و بعد به سمت بار راه میفته. زن بعد یه لحظه دنبالش میره.

یه چیزی تو مغز جانگکوک کلیک میخوره. "اون اسلحه گذاشته پشتش."

نانجون به سرعت سرش رو بالا میاره و با چشمای نگران نگاهش می کنه. "مطمئنی؟"

جانگکوک سر تکون میده. میبینن آگوست همراه اون و جیمین به زیر زمین میره. دوربین اونجا قطع میشه.

"باید یه کاری بکنیم." جانگکوک از جا میپره، کنار مبل زانو میزنه تا کیف اسلحه ها رو از زیرش بیرون بکشه.

"صبر کن." نامجون دستش رو بالا میاره. "هنوز نمیدونیم چه خبر شده."

جانگکوک خشک میشه و برمیگرده. طوری هکر رو نگاه می کنه که انگار عقلش رو از دست داده. "اونا تو پارتی بیگ هیت ان. اون داره تهدیدشون‌ میکنه. دیگه چی باید بدونی؟"

نامجون  نگاهی به صفحه  میندازه و جواب میده. "نمیدونیم چی میخواد. واسه کی کار می کنه. ممکنه با دخالت کردن شانسمون رو از دست بدیم."

"وات د هل؟" نامجون چه مرگش شده؟

به تقلید از تهیونگ، خیلی هوشمندانه میگه. "رفیق…" 

که نامجون جواب میده. "اگه بفهمه تنها نیستن ممکنه ازشون به عنوان  گروگان استفاده کنه. نمیتونیم ریسک کنیم. باید منتظر بمونیم." مکث می کنه. سایه ای از صورتش رد میشه که به جانگکوک میگه نامجون اونقدری که نشون میده آروم نیست. "در ضمن، آگوست از پسش بر میاد."

جانگکوک سرش رو تکون میده و برمیگرده تا به دوربین نگاه کنه. نیم نگاهی به نامجون میندازه. "فکر  نمیکردم آدم قماربازی باشی…"

"نیستم. ولی من اونیم که به آگوست التماس کردم با جیمین بره. حداقل کاری که میتونم بکنم اینه که بهش اعتماد کنم. حتی واسه یه مدت."

عادلانه ست. ولی اونه که داره با زندگیشون  قمار می کنه.

تنها کاری که باید بکنن صبر کردنه. یک ساعت. دو ساعت. سه ساعت.

Agust D 2Where stories live. Discover now