Sekai(full) 🧸🍯
14 stories
Tacenda by mellirora
Tacenda
mellirora
  • Reads 1,026
  • Votes 229
  • Parts 3
«کامل شده» یکدیگر رو از زندگی هم پاک‌ کردند. انگار که پیش‌بینی کرده بودند همیشه وسوسه‌ی بهم برگشتن رو دارند، تمام راه‌های ارتباط رو بریدند. نه آدرسی، نه شماره‌ای و نه حتی یک ایمیل، اون‌ها طوری از هم بریدند که که انگار هیچ‌وقت تو زندگی همدیگه وجود نداشتند.‌ سهون‌ و جونگینی که در نهایت، بعد از سه سال رابطه‌ی جدیِ احساسی از هم جدا شده بودند و حالا دنیا انگار که شوخیش گرفته باشه، اون دو رو در برابر یکدیگه قرار داده بود. "و ما شروع کردیم به بریدن از هم، زمانی که هنوز هر تپش قلبمون اسم اون یکی‌رو فریاد می‌زد و هر نفسمون به بهونه‌ی نشستن روی روح و بوسیدن اون یکی خارج می‌شد، زمانی که بدون یکدیگر بودن رو بلد نبودیم، درد به جونمون نشست درست به همون سادگی که مهرمون به دل هم نشسته بود..." چند شاتی سکای درام، انگست، روزمره. Tacenda: [Noun] things better left unsaid. چیزهایی که بهتر‌است ناگفته بمانند.
My One Shots by Zazar_96
My One Shots
Zazar_96
  • Reads 11,090
  • Votes 1,520
  • Parts 11
من این بوک رو درست کردم تا داخلش، داستانهای کوتاه راجب بقیه کاپلهای دوست داشتنی اکسو که کمتر به قشنگیاشون توجه میشه، بزارم و من از خواننده های این بوک میخوام خواهشا کنم بدور از هر تعصبی و با یه دید بی طرف شروع به خوندن این داستانها بکنند تا شاید لذت ببرند. من منتظر خوندن حسهایی که موقع خوندن این نوشته ها داشتید هستم هیلدا*
Rᴇᴘʟᴀᴄᴇᴍᴇɴᴛ🎨Sᴇᴋᴀɪ🎨جایگـزین-Full by Diyaan93
Rᴇᴘʟᴀᴄᴇᴍᴇɴᴛ🎨Sᴇᴋᴀɪ🎨جایگـزین-Full
Diyaan93
  • Reads 10,326
  • Votes 1,901
  • Parts 8
‌‍ 💠̶C̶̶ᴏ̶̶ᴜ̶̶ᴘ̶̶ʟ̶̶ᴇ̶̶s̶ : ‌sᴇᴋᴀɪ🔹ʜᴜɴʜᴀɴ🔹ᴋʀɪsʜᴀɴ 💠̶G̶̶ᴇ̶̶ɴ̶̶ʀ̶̶ᴇ̶̶ ̶: ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ🔸ᴅʀᴀᴍ🔸ᴀɴɢsᴛ 📜یک سال تمام بوسیدمش تا راضی شد باهام بخوابه. من گی نبودم اما عاشق اون شده بودم. 1سال بهم فرصت داد تا پشیمون بشم اما حس من به اون خیلی عمیق تر از این بود که بخوام برای چندثانیه درد، بیخیالش بشم. اون مجسمه ی سنگی و بی روح، برای من مثل یه فرشته ی نگهبان بود. برام میخندید، من رو میخندوند و گاهی باهام شوخی میکرد. هرچند خیلی کم. کنترلم میکرد، برام تصمیم میگرفت، باعث دردم میشد، مردونگیم زیر سوال میرفت اما من، همچنان دیوانه وار عاشقش بودم. با تموم این ها من چطور میتونستم مدام باخودم تکرار نکنم که: اون...چرا ترکش کرد...؟؟ و در آخر بعد از 14ماه هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیده باشم.
Follow me and run by Imghazalyz
Follow me and run
Imghazalyz
  • Reads 8,559
  • Votes 2,079
  • Parts 20
سهون پسر پولداریه که عاشق رقصیدنه. و جونگین پسر آس و پاسی (البته فقط در ظاهر) که اون هم عاشق رقصیدنه. زندگی در اطراف اونا در جریانه، بخش آسونش عاشق شدن و بخش سختش مقابله با عواقبیه که این عشق براشون به دنبال داره. روابط : سکای، کریسهو، چانبک ژانر : درام و زندگی روزمره، رقص
... by __AK1__
...
__AK1__
  • Reads 27,706
  • Votes 7,411
  • Parts 34
﹟Little Tangerine🍊៸៸ by Kietacho
﹟Little Tangerine🍊៸៸
Kietacho
  • Reads 754
  • Votes 115
  • Parts 1
One-shot: Little Tangerine 🍊 Couple: Sekai Gener: Fluff, Daddykink, Smut, Slice of life Written by Natalia "حالا دیگه فیل کوچولوت یک دهن داره، جونگینی!"
GOOD THINGS TAKE TIME  [ persian translate ] by unitedexol1
GOOD THINGS TAKE TIME [ persian translate ]
unitedexol1
  • Reads 16,397
  • Votes 3,800
  • Parts 8
✨نام فیکشن : Good things take time 🍒 کاپل : سکای 💌 ژانر : فلاف ، رمنس ، زندگی روزمره ، امگاورس ، امپرگ 🌈 نویسنده : forsekais 🍭 مترجم : zahra 🌵وضعیت : کامل شده سهون میدونست که یه آلفای جذاب و زیباست ، اما جوری که همسایه کوچولوی ۳ سالش با اون چشمای بزرگ و معصومش بهش خیره میشه و لپاش تغییر رنگ میدن یقین پیدا میکرد که زیبایی براش یه امتیاز خیلی بزرگه ... حالا چی میشه اگه بدونه همین همسایه‌ی کوچولو ، پسرِ دوست‌پسر سابقشه ؟!
BEAR CHOCOLATE | SEKAI by leatherangel
BEAR CHOCOLATE | SEKAI
leatherangel
  • Reads 2,134
  • Votes 408
  • Parts 1
تک شات شکلات خرسی🐻🍫 کاپل : سکای🌿 ژانر : روز مره، فلاف بخشی از داستان : - هیونگ، عمو اسمت رو با اموجی خرس و شکلات ذخیره کرد. حرف جه هون باعث گرد شدن چشم های جونگین شد. سهون سعی کرد نوع اسم ذخیره کردنش رو توجیه کنه. - چرا که نه، اون هم خواستنیه، هم شیرینه، هم طبق تعریف های تو خوشمزه، پس اون شبیه یه شکلات خرسیه. من تو چنل تلگرام یا جای دیگه ای شناخته شده نیستم پس خوشحال میشم اگه از داستان خوشتون اومد به دوستاتون هم معرفیش کنید.
Wet Doll by he_raa_
Wet Doll
he_raa_
  • Reads 1,321
  • Votes 205
  • Parts 1
:_قلبت داره تند می‌زنه کارامل! :_ولی قرار نیست از کاری که می‌خوام بکنم منصرفم کنه. خون‌سرد کارامل خطابش می‌کرد و پسش می‌زد... خشم بهش غلبه کرد و سمت مرد یورش برد و هیکل ورزیده‌اش و به کتاب‌خونه‌ی کوچیکش کوبید. Oneshot Couple⥤ Sekai Writer ⥤ hera Genre ⥤ Smut, Romance
Kim Sehun by FictionaryNotes
Kim Sehun
FictionaryNotes
  • Reads 19,915
  • Votes 4,071
  • Parts 8
نام⸙ ͎.: کیم سهون •ژانر⸙ : غمگین / انگست / ددی کینک / درام •کاپل⸙ ͎.: کایهون •نویسنده⸙ ͎.: erwin •روزهای آپ⸙ ͎.: جمعه •رده سنی⸙ ͎.: ... خلاصه⸙ ͎.: شش سالش بیشتر نبود که وسط دعوا محکم پهلوی مادرش رو بغل کرده بود و میخواست ازش دفاع کنه اما تنها چیزی که از اون به بعد تو ذهنش پر رنگ موند ضرباتی بود که بدن کوچیکش رو به لرزه در میاورد و گاهی جاشون انقدر درد میگرفت که شبا خوابش نمیبرد ، یه چیز تو مغزش تکرار میشد" بابایی مگ من چیکار کردم؟" این اتفاق تا جوونی سهون ادامه پیدا کرد زخم های که رو بدنش جا خوش کرده بودن! وقتی نوزده سالش شد مادرش بعد از کلی بگیر و ببند طلاق گرفت حالا فقط اون دوتا بودن. زیادی واسه مرد خونه شدن جوون و بی تجربه بود علاوه بر دانشگاهش پاره وقت کار میکرد و نایی براش باقی نمیموند. یه شب که از سرکارش برمیگشت در اتاقش نیمه باز بود و سرو صدا میومد ، اخم کمرنگی بین ابرو هاش نشست و وارد اتاق شد . اوه کاملا فراموش کرده بود که سیستم گرمایشی خونشون نیاز به تعمیر داشته. تو صدم ثانیه اخماش از بین رفت و به مرد رو به روش خیره شد. قد بلند ، پوسته برنزه و موهای شلخته! کای سمت هون برگشت و سکوتی که بینشون شکل گرفت به طرز عجیبی ادامه پیدا کرد. تو نگاه هم چی پیدا کردن؟