sara_kochak's Reading List
4 stories
Pink Heart 💗┆TK✔️ by the_popola
Pink Heart 💗┆TK✔️
the_popola
  • Reads 183,951
  • Votes 33,574
  • Parts 46
📱«𝘗𝘪𝘯𝘬 𝘩𝘦𝘢𝘳𝘵 ᜊ قلب صورتی» ✔️کامل شده 🔅خلاصه ↓ ۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰ جونگ کوک بیرون از خونه، اکثر اوقات خودش رو توی استایل دارک قایم می‌کنه. اون ترشحات قلب صورتیش رو روزانه توی توییتر آپ می‌کنه و به‌خاطر همون کلی دنبال‌کننده داره که تهیونگ هم جزو اون‌هاست. درسته، تهیونگ؛ دوستی که از اکانت بامزه‌ی جونگ‌کوک خبر نداره.. ۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰-۰ 🗞ژانر↓ فیک چت-توییت-کمدی-فلاف 🖋کاپل↓ اصلی↜تهکوک فرعی↜سپ , نامجین پی نوشت ↓ 📌:اسمات نداره چنل تلگرام: polacore
Kookv Little's School [ Completed ] by alpha_kookv_writer
Kookv Little's School [ Completed ]
alpha_kookv_writer
  • Reads 200,624
  • Votes 28,900
  • Parts 28
مدرسه کوچولو ها🍸 زوج : کوکوی سپ ژانر: روزمره لیتل فلاف اسمات یه مدرسه شیرین و بامزه که توش لیتل ها درس میخونن جئون جونگ کوک معلم خوب و حرفه ای برای یه سری مسائل پاش به این مدرسه باز میشه کامل شده
kookv forced love [ Completed ] by alpha_kookv_writer
kookv forced love [ Completed ]
alpha_kookv_writer
  • Reads 207,891
  • Votes 30,184
  • Parts 28
عشق زوری 🍸 زوج ها: کوکوی یونمین ژانر: تخیلی گرگینه ای امپرگ رمنس _ چاره ای نداری ته ...... پادشاه تو رو میخواد .... درسته جفت تو نیست ولی از تو دست نمی‌کشه سرنوشت مزخرف بود جفت مقدر شده فقط یه دستور بود اما جونگ کوک میخواست به حرف قلبش گوش کنه میخواست به سمت کسی بره که عاشقشه
 Kookv A special love / یه عشق خاص کوکوی by vidles_queen
Kookv A special love / یه عشق خاص کوکوی
vidles_queen
  • Reads 17,235
  • Votes 909
  • Parts 10
نام رمان : A SPECIAL LOVE نویسنده : QUEEN ژانر :Romance, adventure کاپل : kookv اسمات / کاپل فرعی یونمین / وضیعت اپ : پنجشنبه امگاورس نیست ولی بچه دار میشن ! ========================= قسمتهایی از رمان _جونگکوک هق ..من...من اون کارو نکردم ...من هق بهت خیان..نت نکردم هق م..ن جونگوککک ..هق خواهشم میکنم نرو...خواهش میکنم کوک هق هق با شدت بیشتری شروع به گریه کردن کرد اما پسر مقابلش همونطور که دست در دست دختر با چمدوناش بدون نگاه کردن به تهیونگ رفت و درو محکم بست ! ||||||||||||||||||||||||||||| تهیونگ ....من واقعا ..من واقعا متاسفم ..من نباید زود ..زود قضاوت میکردم ..من نباید اون کارو میکردم ... پسر دستاش تو کتش بود و به ویوی روبروی شرکتش نگاه میکرد که با صدای خدتمکارش نگاهش رو به اون داد . خدمتکار: جناب کیم اقای جئون با شما هستن . پسر برگشت و توی اتاق رو نگاه کرد و با پوزخندی گفت : هه من که اینجا کسی رو نمیبینم اریک ! فکر کنم باید بری چشم پزشکی ! یادم باشه برات وقت بگیرم