Select All
  • YOUTH
    5.3K 1.3K 9

    [completed] -میدونی اونقدرا هم کارم بد نیست. -معلومه که نیست. تو دست پرورده ی منی. تهیونگ لبخندی زد و از بالا نگاهش رو خمار تر کرد. سعی میکرد از حیله های لاس جیمین درست استفاده کنه: «آره هستم. دست پروردت، پسرت، شاگردت، دوست پسر جذابت. » مکثی کرد و صورتش رو نزدیک تر برد: «معشوقت.» ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᴛᴀᴇɢɪ- ʏᴏᴏɴᴛᴀᴇ ɢᴇɴᴇʀ: ꜱʜᴏʀᴛ ꜱ...

    Completed  
  • •|Sweet Ecstasy|• : •|خلسه شیرین|• ‌
    6.9K 1.4K 34

    وقتی ک شب شروع شد.. ماه اغاز گر تمام عشق پاک وجودم بود ...با من همدردی میکرد و میگذاشت تا ستاره ها درخشش طولانی ای داشته باشند..هیچکس متوجه اشک های ماه که در پشت ابر های سیاه بارانی میریخت، نمیشد... هیچکس بجز ماه متوجه گریه های من در داخل مخفی گاه گوچکم نمیشد.. ستاره های کوچک و بزرگ چشمک های ریز و درشت میزدند... ماه ت...

    Completed  
  • 24/7 [Sope] Completed
    44.5K 8.8K 42

    با اطمینان کامل دفترچه‌ای رو که عمرتو باهاش سر کردی باز می‌کنی و یک ضربدر بزرگ با خودکار قرمز روش می‌کشی و زیرش می‌نویسی تاریخ انقضائت تموم شده رفیق؛ روی میز پرتش می‌کنی و میری سمت زندگی روزمره‌‌ای که سالها دیگران رو به خاطر داشتنش مسخره می‌کردی. توی ایستگاه، کنار آدم‌ها، و منتظر قطاری که میتونه نقطه‌ی پایان یا شروعت...

    Completed  
  • Wooden Metal
    3.8K 920 81

    گزارش رسمی به ثبت رسیده از فعالیت کمپ مرکزی، شرح دو عملیات اخیر، جمع‌آوری شده توسط مأمور ارشد و مورد اطمینان ما که نام‌شان به دلایل امنیتی ذکر نمی‌شود. بعد از مطالعه‌ی مدارک، آن را در نزدیک‌ترین لباسشویی رها کنید. ارادتمند شما، مسئول بایگانی نل - مرکز فرماندهی - میشیگان (ویرایش نشده)

    Completed   Mature