بکهیون یه پزشک جامعه ستیز و منزویه که با توانایی ماوراطبیعیش میتونه تعداد روزهای باقی مونده از عمر آدمارو به شکل یه عدد بالای سرشون ببینه. اون ازدواج کرده، یه دختربچه داره و درظاهر کلی موفقه اما تو تمام دنیای تیره و تاریکش، فقط یکنفر هیچ عددی بالای سرش نداره و به بکهیون نمیگه چه موقع قراره بمیره. اون شخص کسی نیست جز همسر سابقش، پلیس جذابی به اسم پارک چانیول.
𖤐⃟🌱Fɪᴄ: Lɪʟʏ ᴏғ ᴛʜᴇ ᴠᴀʟᴇʏ: Mᴜɢᴜᴇᴛ
𖤐⃟🌱Gᴇɴʀᴇ: Cʀɪᴍɪɴᴀʟ, Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ, Aɴɢsᴛ, Sᴜʀʀᴇᴀʟ
𖤐⃟🌱Cᴏᴜᴘʟᴇ: CʜᴀɴBᴀᴇᴋ
موگه یه فیکشن کوتاه و نمادینه.
"تمام شده"
کاپل اصلی : کوکوی
کاپل فرعی : هوپمین، نامجین
ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید
NOVA-NE
× جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی
_عزیزم بابایی همه تلاششو میکنه تا ببری رو بباره پیشت، چون خودشم دوست داره مراقبش باشه.
-----------
اگر قبول ن..نکرد چی؟
پسر کوچولو زمزمه کرد ، مرد نگاه مهربونی به هایبرید انداخت و گفت
نگرانش نباش، هیونگی قراره تا آخر عمر تورو پیش خودش نگه داره، دیگه نمیزارم بلایی سرت بیارن.
-----------
× تهته میتونه مامان باشه؟
+ جونگی نباید اینو بگی، من پسرم، پسرا که نمیتونن مامان باشن فسقلی.
چونه پسرک شروع به لرزیدن کرد و با چشمایی پر از اشک به تهیونگ خیره شد.
×ولی جونگی عاشگ تهته شده، نمیهواد دوباله تنها و نالاحت باشه.
-----------
با دستایی لرزون اشکهاش پاک کرد، سعی کرد نفسش رو تنظیم کنه و به حرف اومد
+م..من فکر میکردم..شاید بتونیم یه فرصت کنار هم داشته باشیم..م..میدونم که موقعیتمون خیلی متفا...
مرد با تکخندی بین حرف هایبرید پرید
_ و کی گفته من قبول نمیکنم بچه؟