spider-man: home truth
  • Reads 10,539
  • Votes 1,857
  • Parts 25
  • Reads 10,539
  • Votes 1,857
  • Parts 25
Complete, First published Jan 03, 2021
(کتاب اول-تمام شده)
چی می‌شد اگه به جای زن عمو می و عمو بن، تونی استارک بود که سرپرستی پیتر پارکر رو به عهده می‌گرفت؟ 

زمانی که مری و ریچارد مجبور می‌شن به دلایل نامشخصی پیتر رو برای مدت کوتاهی پیش میلیونر خودشیفته، معروف به آیرون من بذارن، تونی استارک حتی نمی‌تونست تصور کنه زندگیش قراره برای همیشه عوض بشه!


خیلی ممنونم از ایده های خوشگل @imyourrangerand13 برای این فف :)❤️
All Rights Reserved
Sign up to add spider-man: home truth to your library and receive updates
or
#3sadstory
Content Guidelines
You may also like
as above, so below [ stony ] by taraTVKL
42 parts Complete
نگاهی به اتاق انداخت. هیچ نشونه ای از درگیری یا وروده اجباری نبود. همه چیز جز ان تخت خونین طبیعی به نظر میرسید. آهنگی در اتاق پیچید.‌ کمی بعد تلفن را زیر ملافه ها پیدا کرد . شماره ای ناشناس بهش زنگ میزد. با تردید ان را برداشت و دکمه سبز را زد. :( خدای من استیو! معلوم هست کجایی ؟ میدونی چقدر بهت زنگ زدم ؟ ) سم بود. سمی که نگران و عصبی بود. با صدای ضعیفی جوابش را داد :( سم... ) داد و بیداد هایش متوقف شدند. عصبانیتش محو شد ،فقط نگرانی در او ماند :( ناتاشا ؟ .... استیو پیش توعه ؟) ناتاشا دوباره نگاهی به تخت انداخت :( نه سم. فکر کنم استیو....یه بلایی سرش اومده ) داستان پس از اتفاقات جنگ داخلی رخ می‌دهد. زمانی که استیو و بقیه فرار هستند. انها در کشور های مختلف پخش شدند و از هم خبر‌ ندارند. اما با گم‌ شدن استیو مجبور می‌شوند دور هم جمع شوند تا او را نجات دهند ، با وجود تمام‌ اختلافات و مشکلات. زمان مواجه با دشمنان ناشناخته چاره ای جز اعتماد به یک دیگر ندارند. خدای فریبنده که بهشان حمله کرده بود ، قاتل سابقی که پدر و مادر یکی از آنها را به قتل رسانده بود و خون خوار هایی که به ظاهر ۱۷ سالشان بود اما قرن ها زندگی کرده بودند ، هیچکدام مهم نبود. زمان به سرعت می‌گذشت و وقتشان محدود بود پس چشم هایشان را می‌بندند و به هم اعتماد می‌کنن
🔥Strangers From Hell🔥   🔥 غریبه هایی از جهنم🔥 by Strangerfromhellover
23 parts Ongoing
وقتی یه قاتل سریالی سایکو عاشقت میشه می مونی یا فرار میکنی؟ این فقط یه سواله!.... - آجوشی من هیچ علاقه ای به مردها ندارم هاااا. گفته باشم یه وقت دچار سو تفاهم نشی! + عزیزم تو متعلق به منی ♥️ Baby you belong to me ♥️ نگران هیچی نباش ... من کنارتم!!! Strangers Frome Hell... داستانی پر از جنون وسوسه خشونت وابستگی و رابطه ی نرمال گریز... سایکو. رمنس. بی ال. روانشناختی. انگست. جنایی. رمز آلود. راز آلود. ترسناک. supernatural . سوپر نچرال ( با اقتباسی آزاد از وب تونی به نام Strangers From Hell) سیر تکاملیه داستان کاملا با نسخه ی اصلی و سریال متفاوت است. وقتی سریال غریبه هایی از جهنم رو دیدم عاشق نقش موون جو و جونگ وو شدم که باعث شد این کاپل رو خلق کنم. #سیدونگ #sidong امیدوارم شما هم مثل من عاشق این کاپل بشین چون قراره باهاشون داستانها بسازیم 😁 نکته: دوستان صبور باشین. به شخصیتها اجازه بدین داستانشون رو بگن. ممکنه اول کمی کند پیش بره ولی در ادامه قطعا جذاب خواهد شد. پس حتما بخونید. ووت و کامنتتون حتی در صورت پایان یافتن داستان میتونه خیلی موثر باشه. مطمئنا خوشحال میشم همراهم باشین. دوستتوون دارم♥️ میتونید برای دیدن ویدیوهای بیشتر و ادیتهای میان چپتر در کانال تلگرامی زیر عضو بشید👇 @Strangersfromhelllover
You may also like
Slide 1 of 10
as above, so below [ stony ] cover
Love me again cover
🔥Strangers From Hell🔥   🔥 غریبه ها�یی از جهنم🔥 cover
Flight Night cover
one shot translate cover
Sin | Drarry cover
Spell Revenge Season2  cover
Blue Orchid  cover
Leader Nim cover
♠️King of spades♠️ cover

as above, so below [ stony ]

42 parts Complete

نگاهی به اتاق انداخت. هیچ نشونه ای از درگیری یا وروده اجباری نبود. همه چیز جز ان تخت خونین طبیعی به نظر میرسید. آهنگی در اتاق پیچید.‌ کمی بعد تلفن را زیر ملافه ها پیدا کرد . شماره ای ناشناس بهش زنگ میزد. با تردید ان را برداشت و دکمه سبز را زد. :( خدای من استیو! معلوم هست کجایی ؟ میدونی چقدر بهت زنگ زدم ؟ ) سم بود. سمی که نگران و عصبی بود. با صدای ضعیفی جوابش را داد :( سم... ) داد و بیداد هایش متوقف شدند. عصبانیتش محو شد ،فقط نگرانی در او ماند :( ناتاشا ؟ .... استیو پیش توعه ؟) ناتاشا دوباره نگاهی به تخت انداخت :( نه سم. فکر کنم استیو....یه بلایی سرش اومده ) داستان پس از اتفاقات جنگ داخلی رخ می‌دهد. زمانی که استیو و بقیه فرار هستند. انها در کشور های مختلف پخش شدند و از هم خبر‌ ندارند. اما با گم‌ شدن استیو مجبور می‌شوند دور هم جمع شوند تا او را نجات دهند ، با وجود تمام‌ اختلافات و مشکلات. زمان مواجه با دشمنان ناشناخته چاره ای جز اعتماد به یک دیگر ندارند. خدای فریبنده که بهشان حمله کرده بود ، قاتل سابقی که پدر و مادر یکی از آنها را به قتل رسانده بود و خون خوار هایی که به ظاهر ۱۷ سالشان بود اما قرن ها زندگی کرده بودند ، هیچکدام مهم نبود. زمان به سرعت می‌گذشت و وقتشان محدود بود پس چشم هایشان را می‌بندند و به هم اعتماد می‌کنن