as above, so below [ stony ]
42 parts Complete نگاهی به اتاق انداخت. هیچ نشونه ای از درگیری یا وروده اجباری نبود. همه چیز جز ان تخت خونین طبیعی به نظر میرسید. آهنگی در اتاق پیچید. کمی بعد تلفن را زیر ملافه ها پیدا کرد . شماره ای ناشناس بهش زنگ میزد. با تردید ان را برداشت و دکمه سبز را زد. :( خدای من استیو! معلوم هست کجایی ؟ میدونی چقدر بهت زنگ زدم ؟ ) سم بود. سمی که نگران و عصبی بود. با صدای ضعیفی جوابش را داد :( سم... ) داد و بیداد هایش متوقف شدند. عصبانیتش محو شد ،فقط نگرانی در او ماند :( ناتاشا ؟ .... استیو پیش توعه ؟) ناتاشا دوباره نگاهی به تخت انداخت :( نه سم. فکر کنم استیو....یه بلایی سرش اومده )
داستان پس از اتفاقات جنگ داخلی رخ میدهد. زمانی که استیو و بقیه فرار هستند. انها در کشور های مختلف پخش شدند و از هم خبر ندارند. اما با گم شدن استیو مجبور میشوند دور هم جمع شوند تا او را نجات دهند ، با وجود تمام اختلافات و مشکلات.
زمان مواجه با دشمنان ناشناخته چاره ای جز اعتماد به یک دیگر ندارند. خدای فریبنده که بهشان حمله کرده بود ، قاتل سابقی که پدر و مادر یکی از آنها را به قتل رسانده بود و خون خوار هایی که به ظاهر ۱۷ سالشان بود اما قرن ها زندگی کرده بودند ، هیچکدام مهم نبود. زمان به سرعت میگذشت و وقتشان محدود بود پس چشم هایشان را میبندند و به هم اعتماد میکنن