ONESHOTS BOOK (Yizhan)
  • Reads 3,168
  • Votes 491
  • Parts 2
  • Reads 3,168
  • Votes 491
  • Parts 2
Complete, First published Jun 01, 2021
Mature
وانشات‌هایی با کاپل ییژان
(شاید در آینده کاپل‌های مرتبط دیگه هم اضافه بشه)

***توجه***
این داستان برداشتی آزاد از رابطه بین کاپل‌هاست و هیچ ارتباطی با واقعیت نداره!🙄
All Rights Reserved
Sign up to add ONESHOTS BOOK (Yizhan) to your library and receive updates
or
Content Guidelines
You may also like
𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔 by Hunter__Dreams
44 parts Ongoing
🍀این رمان به سبک: Heaven Official's Blessing , Husky, mo dao zu shi ، the untamed ⟨تو... پشت همه‌ی این اتفاق ها بودی چطور تونستی باهام اینکارو بکنی⟩ ﴿عزیزم نمیدونی توی دنیای تاریکی که برام ساختی زندگی کردن چقدر میتونه سخته باشه الان تنها چیزی که برام باقی مونده تویی به نظرت عادلانه نیست که تو رو فقط برای خودم بخوام﴾ ******** در میان دریای دروغ و فریب که در ذات تک تک انسان ها میدید تنها یک حقیقت در اعماق وجودش باقی مانده بود حقیقتی تلخ و گزنده که طعم مرگ میداد. مرگ خانواده‌اش، مرگ عشقی که تمام هستی‌اش بود و از بین رفتن رویاهایش انگار که زندگی او بر پایه دروغ بنا شده بود در یک چشم به هم زدن همه چیز فرو ریخت در این تاریکی کم کم به پوسته‌ای از انسان تبدیل شد که فقط به اجبار نفس می‌کشید. پس از به پایان رسیدن جنگ استاد اعظم تهذیب گری هیچ شاگردی را به عنوان جانشین خود انتخاب نکرد تا اینکه با ورود تهذیبگر جوانی به زندگی اش خاطراتی در ذهن او زنده میشود خاطرات و احساساتی که سال‌ها سعی در سرکوب آن‌ها داشت.
You may also like
Slide 1 of 10
𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔 cover
We Might Be Dead By Tomorrow cover
my sunshine  cover
freedom2 : truth cover
طلوع روشنایی cover
PLAY with me cover
I Hate My strawberry smell  cover
𝐖𝐚𝐭𝐞𝐫 𝐚𝐧𝐝 𝐅𝐢𝐫𝐞 cover
♡ cover
|همجنس| cover

𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔

44 parts Ongoing

🍀این رمان به سبک: Heaven Official's Blessing , Husky, mo dao zu shi ، the untamed ⟨تو... پشت همه‌ی این اتفاق ها بودی چطور تونستی باهام اینکارو بکنی⟩ ﴿عزیزم نمیدونی توی دنیای تاریکی که برام ساختی زندگی کردن چقدر میتونه سخته باشه الان تنها چیزی که برام باقی مونده تویی به نظرت عادلانه نیست که تو رو فقط برای خودم بخوام﴾ ******** در میان دریای دروغ و فریب که در ذات تک تک انسان ها میدید تنها یک حقیقت در اعماق وجودش باقی مانده بود حقیقتی تلخ و گزنده که طعم مرگ میداد. مرگ خانواده‌اش، مرگ عشقی که تمام هستی‌اش بود و از بین رفتن رویاهایش انگار که زندگی او بر پایه دروغ بنا شده بود در یک چشم به هم زدن همه چیز فرو ریخت در این تاریکی کم کم به پوسته‌ای از انسان تبدیل شد که فقط به اجبار نفس می‌کشید. پس از به پایان رسیدن جنگ استاد اعظم تهذیب گری هیچ شاگردی را به عنوان جانشین خود انتخاب نکرد تا اینکه با ورود تهذیبگر جوانی به زندگی اش خاطراتی در ذهن او زنده میشود خاطرات و احساساتی که سال‌ها سعی در سرکوب آن‌ها داشت.