"سم و پیتر، فرشتههای عشق جوونی که بهخاطر یه اشتباه و خراب کردن مأموریتی که به اونها سپرده شده بود، توسط دادگاه عدل محکوم شدن که در کالبد دو فانی، یعنی هوانگ هیونجین و هان جیسونگ، به زمین تبعید بشن تا آخرین ماموریتشون رو به پایان برسونن.
کی میدونه روی زمین، چه چیزی انتظار اون دو فرشتهی ساده و بیتجربه رو میکشه؟ روی خوش و زیبای سکهی عشق یا ذات حقیقی و سیاهی که تابهحال ازشون پنهان شده بود؟"
________
- نمیتونی بیخیالم بشی ولی... هربار میبینمت به یه نحوی خردم میکنی. مینهو چرا فقط بهم نمیگی چیکار کنم؟
مینهو با انگشت شستش گونهی نرم جیسونگ رو لمس کرد و اجازه داد پیشونیهای داغشون چسبیده به همدیگه باقی بمونه. احساس میکرد توی سیاه چالهی عمیق و سیاهی افتاده و فقط جیسونگ میتونه راهش رو روشن کنه.
- وقتی بوسیدمت، احساس کردم یه تیر کوفتی به کمرم برخورد کرد و مستقیم به سینهام رسید... من نمیدونم چی شده، فقط میدونم نمیتونم ولت کنم.
- Couple: Changjin, Minsung, Seungin
- Genre: Fantasy, Flaff, Romance, Smut, Angst
- Writers: Asteria, Drkangel
کاپل : yoonmin _ Kookv , Vkook _ ?
ژانر : فول تخیلی ، امگاورس ، سلطنتی ، اسمات ، انمیز تو لاورز ، تراژدی ، انگست
(همراه با تصویر) از دستش ندید که خاص ترین فیکه !
🌓 در سرزمین پارادایس ، همه با یکی از نژاد های شش گانه متولد میشدند....
آب... آتش... باد.... خاک.... نور... و تاریکی !
چی میشه اگه پادشاه جونگکوک ، آلفای اصیلی که پرقدرت ترین نژاد یعنی نور رو داره برای به دنیا آوردنِ ناجیِ سرزمین ، دنبال جفت حقیقیش بگرده؟
و چی میشه اگه جفت حقیقیش ، تهیونگ باشه؟ یه آلفای اصیل از نژاد تاریکی.... درست نقطه ی منفورِ مقابلش !
****
_ ازت متنفرم...
_ همچنین!
و لحظه ی بعد ، لبهاشون روی هم کوبیده شد....
******
قلبی که هیچ وقت نمیتپید ، حالا ضربان داشت..... دیدنِ اُمگایی که شورِ زندگی از وجودِ درخشانش میبارید ، یخِ قلبِ پادشاه مین ، بیرحم ترین پادشاهِ تاریخ رو شکسته بود !
_بعد از دیدنِ انعکاس ماه توی چشمهات ، قلب مُرده ی من لرزید....حالا دیگه اون قدرتم نیست.... بزرگترین نقطه ضعفمه.... !
لطفاً ازم نترس پرنس.... من هیولا نیستم !
******
سوال اینجاست....
ناجیِ پارادایس کی میتونه باشه ؟؟
******
قسمت اول : درخشش ... اینجا بهشتِ منه !
قسمت دوم : تاریکی... منو از این جهنم نجات بده !
قسمت سوم : .....؟
[توی این فیک همه چیز میدرخشه! ]
نویسنده : هانا