My Sexy Monster

1.2K 192 153
                                    

سیگار رو به لب های تنگ و صورتیش نزدیک کرد و پک عمیقی ازش گرفت و برای بار هزارم توی چند دقیقه گذشته،پرده رو کنار زد و به خیابون زیر پاش نگاهی انداخت.
خودش هم نمیدونست چه مرگش شده..
چند وقتی بود که ذهنش ناخودآگاه سمت پسرک جذاب و مرموزی کشیده میشد که به خونه نقلی رو به رویش نقل مکان کرده بود.
درسته که سهون یه گی لعنتی از قضا همیشه شق بود ولی اون سکسی کوچولوی عسلی هم خوب بوتی داشت و خب اون باسن گردش بدجور تو گلوی سهون گیر کرده بود.
و باعث شده بود الان هم که ساعت 12 شب بود مثل خفاش شب از خونش که طبقه سوم ساختمون چهار طبقه بود،خونه همسایه رو دید بزنه.
چند ساعت بود که اون بوت طلایی از خونه بیرون زده بود هنوز برنگشته بود.
سهون بدجور دلش میخواست سر از کارش دربیاره،یجورایی این مرموز بودنش سهون رو برای بیشتر شناختن و تو کاراش سرک کشیدن تحریک میکرد.
خب به هر حال اون اوه سهون شر بود و سرش درد میکرد برای این کارا.
همونطور که خاکستر سیگارش رو میتکوند نگاه دیگه ایی به پایین انداخت و با دیدن پسرک مو آبی که در حال مرتب کردن موهاش با دستای ظریفش بود چشماش برق زد.
و اما در طرف دیگه ماجرا،جونگین که سنگینی نگاه پسری که چند وقتی میشد مثل استاکر میپاییدش رو روی خودش حس کرد چشم های کشیده ی قهوه ایش رو روی هم فشار داد و با قدم هایی که از شدت حرص محکم رو زمین کوبیده میشید داخل خونه رفت در و با ضرب بهم کوبید.
پسر سفیدروی همسایه با اون چشم های نافذش که این روزها مثل جغد کارهاش رو زیر نظر گرفته بود،کم کم داشت روی اعصابش میرفت.
چرا فقط بیخیالش نمیشد و جونش رو از دندون های خونخوارش دور نمیکرد!؟
نمیفهمید جونگین هیچ علاقه ای به هم صحبتی با اون یا آدمای دیگه نداره!؟
شاید فقط نمیدونست جونگین چه زجری میکشه تا خودش رو کنترل کنه که در مواقع رویارویی با اون پسر درشت هیکل روش نپره و به گردن سفیدش که اون خال زیباش وسوسه انگیز ترش میکرد حمله نکنه و خون خوش بو تمیزش رو یکجا نبلعه.
یادش به روزی افتاد که تازه به این محله اومده بود همون موقع بود که پسر رو دید.
از همون روز موی دماغش شده بود.
جذابیت پسر که حالا دیگه میدونست اسمش سهونه رو حتی خودش رو خوب درک میکرد،اما نمیفهمید مگه هر دوی اون ها پسر نبودند پسر چرا از اون موقع تا همین الان سهون اینجوری با نگاهی که تا مغز استخونش فرو میرفت دیدش میزد مخصوصا کونش رو.
هوف کلافه ای کشید و خواست سمت اتاقش بره که زنگ در به صدا در اومد.
از همینجا میتونست بوی خون سهون رو حس کنه،چشم های زیباش رو توی کاسه چرخوند،
نگاهش روی ساعت خونه نشست که یک بامداد رو نشون میداد،این موقع شب چی از جونش میخواست.
جونگین خون آشام بود و خواب براش معنایی نداشت،اون که یه آدم بود چرا نمیخوابید!؟
با غرغر سمت در رفت،بعد از باز کردن در این پوزخند عجیب سهون بود که بین سیاهی شب میدرخشید.
قبل اینکه جونگین بخواد حرفی بزنه سهون با همون نیشخند عجیب غریب معنا دارش گفت:
_تا این موقع شب کجا بودی!؟
باز هم به جونگین اجازه صحبت نداد و این بار با حالت متعجب و متفکری انگشت شصت و اشارش رو زیر چونه کشیده و خوش حالتش زد و ادامه داد:
گفته بودم خوشم نمیاد دوست پسرم تا دیر وقت بیرون بمونه!؟
جونگین متعجب و بهت زده غرید:
_محض رضای فاک اوه سهون ساعت یک نصف شب اومدی مزاحم من شدی که این کصشرارو تحویلم بدی!؟به تو چه که من کجا بودم!؟اینارو چرا به من میگی اصلا!؟
سهون که بعد از دیدن عکس العمل جونگین باز هم نیشخند رو صورتش پدیدار شده بود این بار حق به جانب گفت:
_خب به هر حال تو قراره در آینده نه چندان دور دوست پسر اوه سهون باشی دیگه،
گفتم بهتره زودتر حرفامونو باهم بزنیم بیبی بوی.
جونگین این بار عصبی تر از هر لحظه حس میکرد الانه که دود از کلش بلند بشه؛انگار اون پسر افریده شده بود تا اعصاب جونگین همیشه خونسرد و بیخیال رو خط خطی کنه،الحق که تو کارش حرف نداشت.
چشماشو روی هم گذاشت تا بتونه حتی شده کمی فقط کمی آرامش از دست رفتشو برگردونه،که با فکری که به سرش زد پوزخند پلید رو لب های پفکیش نشست.
حالا که حرف به گوش اون پسر احمق حشری نمیرفت،مجبور بود جور دیگه آدمش کنه.
سعی کرد با لبخند دوستانه ایی نیت شومش رو پنهان کنه.
_خیلی خوب سهون،حالا که تو اینجور میخوای پس بیا بریم تو خونه تا حرفامونو بزنیم.
جملش رو با گاز گرفتن لب های مخملیش و اون چشمک آدم کشش پایان داد.
خوب میدونست چجوری میتونه سهون رو دیونه کنه و از همین الان شروعش کرده بود.
از جلوی درکنار کشید تا سهون وارد خونه بشه.
سهون که اول کمی متعجب شده بود با شنیدن حرف های جونگین و لبخند مغرورانه ای زد و حرکات آخر جونگین تیر آخر بود.
_لطفا بشین تا یه چیزی برا خوردن بیارم.
+نیازی نیست،اومدم دو دیقه از دیدن خودت لذت ببرم بیبی.
سهون با لحن هیزی جملشو بیان کرد.
جونگین حالش از اوضاعی که توش بود بهم میخورد اما بلاخره میتونست حال اوه سهون رو جا بیاره.نمیفهمید چجوری ی پسر میتونه تا این حد هورنی باشه.
اما جونگین نمیدونست سهون پسریه که کل محل روش کراش دارن برای با اون بودن خودشون رو به هر دری میزنن،و اون از بین همه این ادم ها دست روی جونگین گذاشته بود.شاید تقصیر خودش بود که زیادی سکسی بود.
رو کاناپه درست کنار سهون نشست و همونطور که به سهون نزدیک و نزدیک تر میشد دستش رو آهسته از شونه های پهن سهون به سمت پایین حرکت داد با لحن اغواگری گفت:
_خب...!میگفتی سهون...دوست داری دوست پسرت دیگه چه ویژگی هایی داشته باشه؟هوووم!؟
سهون که از این حجم از نزدیکی با کراشش نفسش رو بریده بود و صدای جونگین داشت حالش رو خراب میکرد چشماش رو بست.
بست و چشمای جونگین که به قرمز تغییر رنگ داده بود و دندون های نیشش که بلند تر از هر وقته دیگه شده بود رو ندید.
جونگین از موقعیت استفاده کرده و دندون هاش رگ گردن کشیده ای که از وقتی کنارش نشسته بود برای پاره شدن التماس میکرد رو درید.
خونش،خوش مزه بود...خیلی خیلی خوشمزه...گرم و تازه!
جونگین از همین الان هم دیوونه و معتاد این خون خوش طعم شده بود. با خون هر چیز و هر کس دیگه ای که تا به حال خورده بود فرق داشت.با خودش فکر کرد«چرا زود تر نخوردم این لعنتی رو»
سهون اما بعد از حرکت ناگهانی جونگ نفس تو سینش حبس شد و ثانیه ای بعد عربده وحشتناکی کشید که جونگین رو از جا پروند و باعث شد دندون هاش از گردنش جدا بشه.
وحشت زده از جا پرید،بدنش کرخت شده بود اما باید از اونجا دور میشد.همونطور که دستش روی گردنش بود و ب سمت در میرفت گفت:
_تو...توی لعنتی واقعا...واقعا یه...خو..خون آشامی آره!؟فاک چرا زودتر نگفته بودی بهم هاااان!؟!؟
جونگین که بعد از عکس العمل سهون مات مونده بود به خودش اومد و با پوزخند گفت:
_میخوای برات بشمرم که چند بار گفتم و به شوخی گرفتی!؟
واقعا هم همینطور بود،بارها سهون با قصد های مختلف سمتش اومده بود و جونگین هر بار پسش زده بود،و چند دفعه ای که خیلی پاپیچش شد بهش گفته بود که یه خون آشام چند صد سالس اما خب سهون افسانه هارو باور نداشت.
بی هیچ حرفی از خونه بیرون زد
جونگین با شیطنت حین بیرون رفتن سهون از خونه داد زد:
_هی اوه سهون
خون خوشمزه ای داری!
و بعد از اون سر خوش از پیروزیش بکشن زنان به اتاقش رفت و خودش رو روی تختش انداخت.
خون تازه اندازه چندین سال بهش انرژی داده بود،جوری که حس یه ادم تازه به دنیا اومده رو داشت.
سهون اما شوکه خودش رو به خونه رسوند،حتی فکرش رو هم نمیکرد اون دلایل از نظر خودش کصشر جونگین واقعیت داشته باشه.
اون سکسی کوچولو رسما گولش زده بود و نصف خونش رو کشیده بود،پس به چه دلیل جهنمی این کارش بنظرش کول و سکسی بود؟!

My Sexy Monster Where stories live. Discover now