"1"

57 6 0
                                    

_اشلی؟
_میشه کمکم کنی؟اشل.....

از خواب پرید،به کاغذ های نت زیر سرش که داشت روشون کار میکرد و خوابش برده بود نگاه کرد.
سرش تیر میکشید اخمی بین ابروهاش نشست سرشو به صندلی قدیمیش تکیه داد و نفسشو از دهنش آروم بیرون فوت کرد.
باز اون خواب رو دیده بود...
دوتا انگشتشو بین چشماش،بالای بینیش گذاشت و فشارش داد تا شاید از درد فجیع سرش خلاص شه...
به ساعت نگاه کرد و از رو صندلیش بلند شد و به استخوناش که دوساعت بود همون طوری نشسته خوابیده بودن تکونی داد و سوییشرت راه راه خاکستریشو که روی زمین کنار اونیکی لباس ها بود برش داشت.
به خودش زحمتی نداده بود سیستم گرمایش خونشو فعال کنه و ترجیح میداد همون طوری زندگیشو بگذرونه...
ماگشو که یه هفته میشد نشُسته بودتش برداشت و توی سینک پر از آبش کرد تا نسکافه خشک شده روش بره.
یه لیوان آب پر کرد و سر کشید،و نگاهش به ویولنی که دو تا از سیماش پاره شده بودن و یه ترک خاصی روش بود خورد. تلخندی زد و سمت میزش رفت و مشغول نوشتن ادامه موسیقیش شد.
We cut...
I'm saying it in a low voice because I still don't believe it
But everything is real
Only the warmth of your blade remains in my heart
A year has passed since this story
I am more experienced than before
I know a lot more than before
Today I gave advice to my mom about their relationship
But he almost didn't believe me
Heh...! Does that mean I'm that young?
Was it too early to relax from your fingers when you were caressing my hair?

.
+اشلی ....اشلیی....وایستا

اوه خدای من باز شروع شد ، باز رونیکا بود کسی که رو اشلی کراش بود و به اصطلاح آویزون بود ولی روراست هم وقتی میشد کمی توجه میخاست و رونیکا اون نیاز رو برطرف میکرد...
نفس عمیقی کشید الان حوصله ی رونیکا و نداشت ولی مجبور بود
لبخند فیک زد به طرفش برگشت

-عا...چیه چی شده رونیکا

رونیکا بهش لبخند بزرگی زد و کاغذ رو سمتش گرفت...
+تویی...اونروز داشتی یه گربه رو ناز میکردی خواستم بکشمت..

اشلی با زور یه لبخند زد که رونیکا هم این رو احساس کرد
-ممنون ...واقعا خوشگله
خنده آرومی کرد و با یه خداحافظی از رونیکا دور شد و نفس آسوده ای کشید...
سر دردش باز شروع شده بود اخمی بین ابرو. هاش نشست راهشو به دستشویی کالج کج کرد و درو بست و از پشت قفلش کرد
از جیبش که چند تا قرص هروئین جاساز کرده بود رو یکیش رو بیرون کشید ،زیرش یه کاغذ گذاشت و با کارت بانکییش پودرش کرد....اره! این کار هروزش بود...
احساس میکرد تا پرده بینیش از بین نمیرفت دست از کشیدن برنمیداره و این موضوع براش واقعا رنج آور بود
ولی ....لذت بخش بود مگه نه؟
تکخنده ای توی دلش کرد و همشو کشید بالا..
و چشاشو بست کمی احساس کرد روی استیجه و داره با فریاد خودشو خالی می‌کنه ....
بعد از چند مین از توهماتش بیدار شد و درو باز کرد و شیر آب رو باز کرد و چند سیلی به صورتش با آب سرد زد و نفس عمیقی کشید...
از زندگی کردن متنفر بود....
احساس زنده بودن نمی‌کرد ....گاهی اوقات فکر میکرد جسمش رو به جز روح خودش که پارت دارک و غمگنش بود یه روح دیگه هم تکونش میده ....خودشو نمی‌تونست درک کنه....
شایدم فقط یه دیوونه مودی بود!...
قطره اشکی آروم پایین غلطید و صورت و چشمای سرد شدشو گرم کرد ..
چشماشو بست و به شر شر شیر گوش داد
اون کی بود؟ :)

Ashley !?Where stories live. Discover now