part 1

181 17 0
                                    

امروز حتی اسمان هم رنگ ترس به خودش گرفته بود، صدای پای پیاده‌ نظام و سم اسبان سوارکار که پی در پی بر روی زمین کوبیده می‌شدن‌ و از شدت این کوبش ها زمین رو به لرزه وا داشته بودن و همین امر ترس و دلهره رو به جان دشمن می انداخت.

دو گروه که به خون هم تشنه بودن؛ این دشمنی و کدورت رو از اجدادشون رو به ارث برده و به دوش می‌کشیدن.

امروز همان روزی بود که هر دو رهبر برای رسیدنش ثانیه شماری می‌کردن.
کیم نامجون رهبر گروه ناگائو و کیم سوکجین رهبر گروه ایگا.

جین پارچه روی صورتش رو برداشت و اجازه داد باد سرد گرگ‌ومیش که هنوز اثری از طلوع خورشید به چشم نمیخورد، به صورتش بخوره و به پوستش نفوذ کنه.

قدم های استوارش رو به جلو برمی‌داشت و با چشم‌هایی سرد درست مثل نسیمی که به صورتش میخورد خشک و سوزناک به نامجونی که سمتش میومد نگاه می‌کرد..

نامجون با نقاب پارچه ای روی صورتش با چشم‌های اژدها شکلش که هرکسی رو زیر نگاهش می‌سوزوند به چشم‌های سرد جین خیره شد و ذره ذره حرکاتش رو به خاطر میسپرد.
جین جمله‌ش رو با پوزخندی به اتمام رسوند و همچنان به چشم های تیز رقیبش خیره بود.

″خیلی مطمئن صحبت میکنی جین!پدرتم همینطور بود.″
نامجون زیر نقاب پارچه ایش نیشخندی زد 
جین با عصبانیت از چیزی که شنیده بود شمشیرش رو از غلاف خارج و فریاد زد
″اسم پدرمو به زبون نیار اشغال.″

″اوه بهت برخورد؟از یه سامورایی سرسختی مثل تو بعیده اینقدر زود بهم بریزی جین! می‌تونیم یک شرط بذاریم که به نفع جفتمون باشه.″

همینطور که مرد نقاب پوش حرف میزد شمشیرش رو از غلافش بیرون اورد و دستش رو روی تیغه براق و برنده اش کشید، و تیغه شمشیر رو‌ روی سر شونه‌ش تکیه داد.
جین هم مثل نامجون چند قدم عقب رفت و دندون هاش رو روی هم فشرد.

نامجون به شدت روی اعصابش راه رفته بود. البته این نقشه نامجون بود و موفق هم شده بود.

″حالا میبینی که کی برنده این نبرد میشه کیم نامجون.″
جین این رو طوری فریاد کشید که به گوش سپاهیان نامجون هم برسه.
″زود قضاوت نکن کیم‌ سوکجین، ورق ممکنه برگرده! خواهیم دید.″


با بالا رفتن شمشیر هر دو رهبر، صدای فریاد سپاهیانشون لرزه به جان زمین انداختن و طولی نکشید که نبرد تن به تن افراد شروع شد.
نامجون هم در سمت دیگه‌ی این میدان جنگ؛ نبرد سهمگینی داشت افراد سوکجین به طرف نامجون به شکل جنون آمیزی حمله ور می‌شدن و برای کشتنش سرو دست می‌شکستن.

نامجون با مهارت خاصی بدنش رو حرکت میداد و با چالاکی که در شمشیر زنی داشت خون افراد دشمن رو مهمان تیغه شمشیر اجدادیش می‌کرد.
با بدن قدرتمندش هجوم دشمن رو درهم‌ می‌شکست و با گام های استوار هر لحظه به جین نزدیک‌تر می‌شد و متقابلا جین هم به اون سمت می‌اومد.

𝐒𝐀𝐌𝐔𝐑𝐀𝐈 | NJ [Completed]Where stories live. Discover now