Hundreth Day

365 64 30
                                    


"خب اینم از اخریش، فقط 16 روز و 2 ساعت وقت داری کای فقط 16 روز" روبی به کسی که اون سمت خیابون داشت برگه تبلیغات یه کلاب رو پخش میکرد اشاره کرد

کای با تعجب به اون آدم نگاه کرد "ولی من اصلا اینو نمیشناسم! آخه چطوری بهش مدیونم" و بعد دوباره چشماشو تنگ کرد تا دختری که اونطرف خیابون داشت از مردای جوون میخواست به کلابشون برن دقیق‌تر ببینه

روبی پوزخندی زد و برگه توی دستشو بالا آورد "اسمش توی لیست هست، لو هان، پس بهش بدهکاری"

چشمای کای از تعجب گرد شد لوهان؟ لوهــــــــــــان؟ لوهان که اسم پسره! نیست؟ با تعجب به روبی که کنارش به درخت تکه زده بود نگاه کرد "مطمئنی؟" بعد از حالت تعجب بیرون امد و خیلی بچگانه گفت "راستش من بازم نمیشناسمش"

روبی هوف بلندی کرد و بعد محکم زد پشت سر کای "دنیای من مثل دنیای شما نیست، منم یه آدم نیستم که بخوام اشتباه کنم، دلیل نمیشه چون دامن پوشیده پس پسر نباشه، زندگی، توی دنیا بیرون از آپارتمان تو اونقدم آسون نیست آقا، مردم برای زندگی کردن خیلی سخت کار میکنن"

کای اخم غلظی کرد و سعی کرد به یاد بیاره چرا باید این دختر رو تحمل کنه، اوه بله این دختر تنها امیدش برای زنده موندن یا به زبان ساده تر برای برگشت به زندگیش بود، 84 روز گذشته بدترین روز‌های زندگیش بودن و هنوز از 100 روزی که وقت داشت 16 روز مونده بود و این یعنی 16 روز دیگه باید این دختر رو تحمل میکرد

84 روز پیش قرار بود بعد از اون پارتی لعنتی مثل هر شب با یکیشون بره خونه، ولی نمیدونست اون یکی که قراره امشب باهاش بیاد، خیلی زود میشه بلای جونش، حتی تصور نمیکرد دختری که تصمیم داره امشب باهاش بخوابه اصلا انسان نباشه و بهای یک شب باهاش خوابیدن 100 روز عزیز از زندگیش باشه

فلش بک 84 روز پیش آپارتمان کای:

روبی روی تخت نشسته بود و به اتاق نگاه میکرد، کای مطمئن بود این یکی رو بیشتر از یه شب نگه میداره چون هم خوشکل بود هم به نظر میومد مثل خودش وضع مالی خوبی داشته باشه پس نیاز نبود نگران این باشه که دیگران چی میگن سمتش رفت و به جلو خم شد تا لبشو ببوسه ولی روبی بجای اینکه خودش رو برای بوسه اماده کنه نیش خندی زد و بدون هیچ واکنشی گذاشت کای ببوستش

وقتی بوسه تموم شد کای خودش رو عقب کشید، یه چیزی درست نبود ولی تصمیم گرفت شبشو خراب نکنه قبل از اینکه بخواد کمی جلو بیاد به خیال خودش ادامه بده روبی به حرف امد "قبل از ادامه هزینه بوسه ای که ازم گرفتی رو بده پسرم" برای اولین بار توی عمرش اشتباه کرده بود یعنی این دختر مثل چیزی که نشون میداد از یه خانواده بزرگ شبیه ماله خود کای نبود؟ یعنی شغلش این بود؟ مطمئنا این توی اتفاقی که امشب می‌افتاد تغییری ایجاد نمیکرد ولی حال کای بدجور گرفته شد

Hundredth Day / OneShotWhere stories live. Discover now