First shot

3.7K 609 35
                                    

_مامان! گفتم برمی گردم خونه...

همینطور که تو پیاده روی کنار خیابون اصلی سئول راه می رفت با لحن آزرده ای گفت و اخم هاش تو هم رفت.

_تهیونگ این بار که مثل دفعه های قبل نیست؟

تهیونگ تونست صدای گرفته ی مادرش و از پشت گوشی تلفن تشخیص بده و همین باعث شد تا گره ی بین ابرو هاش کمی باز تر شه.

یکدفعه سر جاش ایستاد و نفس لرزونشو بیرون داد. انگشت هاش و روی چشم هاش فشار داد و فقط روی صدای مادرش که سعی می کرد زیاد هم بهش فشار نیاره، تمرکز کنه.

خیلی دلش برای صورت مادرش تنگ شده بود ولی خودش هم می دونست هیچ فرصتی رو برای دیدنش و از دست نداده ولی با این حال باز هم کم بودن.

خیلی کم...

_متاسفم مامان قول می دم زود بر می گردم خونه دلم برات تنگ شده دیگه باید قطع کنم.

بعد از شنیدن چند تا توصیه آهی کشید و با لبخندی که از نگرانی های مادرش روی صورتش باقی مونده بود تلفن و قطع کرد.

گوشی رو توی دستش فشار داد و شروع به قدم زدن کرد.

از زمانی که توی این شهر شلوغ و پر زرق و برق دنیای امروزی شروع به زندگی کرده بود دلش برای مادرش تنگ شده بود.

اون دانشجوی حقوق بود.

آرزوش بود وکیل شه و بتونه از حقش دفاع کنه نه تنها خودش بلکه حق همه ی کسایی که مورد ظلم قرار گرفتن و تو جنگ بین حق و قدرت می بازن و بگیره! آدم حق گرایی بود. احساساتی بود ولی هیچوقت بدون منطق طرف کسی رو نمی گرفت. حرف هاش بوی قانون می داد و در مواجهه با افراد لحن محکمی داشت و همین چهره ی محکمی که در تضاد با صورت بانمکش بود باعث تعجب افراد می شد. دانشگاه خوبی قبول شده و بود و علاوه بر حقوق کمی که از دانشگاه می گفت کار های نیمه وقت و بورسیه هایی که قبول می شد بهش کمک کرده بود تا بدون نیاز به کمک از طرف خانوادش بتونه خودشو جمع و جور کنه ولی همه ی اینا سخت بود و تمام وقتش و پر کرده بود.

آهی کشید و تصمیم گرفت روی صندلی خالی ای که به چشمش خورد کمی استراحت کنه.

تکیه شو به صندلی داد و چشم هاش و بست.

این روز ها حتی وقت نمی کرد یخچالشو پر کنه!

می دونست رامن های آماده ی که می خورد بالاخره باعث دردسرش می شه ولی به شدت نادیدش می گرفت.

خیلی وقت بود که غذا های بسته بندی ای که مامانش فرستاده بود تموم شده بود ولی رو ش نمی شد ازش بخواد دوباره بفرسته.

"آه این روز ها فقط به طور خسته کننده ای سخت شده بود."

خودش هم می دونست به یه تنوع نیاز داره ولی هیچ ایده ای نداشت این تنوع قراره چی باشه...

Little seducerWhere stories live. Discover now