•Eternity•
•Season 2 of Infinity• مبارزه با دست خالی؟شوخی نکن..مثل دوییدن تو زمینی که همه با ماشین اومدن؛ همین قدر احمقانه مهم اینه من چیزایی که برای جنگیدن لازم داشتم رو بدست اوردم..حالا..وقت برگشتنه!
•Season 2 of Infinity• مبارزه با دست خالی؟شوخی نکن..مثل دوییدن تو زمینی که همه با ماشین اومدن؛ همین قدر احمقانه مهم اینه من چیزایی که برای جنگیدن لازم داشتم رو بدست اوردم..حالا..وقت برگشتنه!
Genre: Romance, Smut, Action، Harsh Couple: Yizhan Writer: darkblue Cover: Artemism Reverting: Suzilv Status: Publishing Wattpad ID: @_darkbluefic_ فرمانده وانگ ییبو، فرمانده ای سختکوش، جدی و کارکشته است که از پانزده سالگی زادگاه خود (هاوایی) را ترک کرده و مانند پدر و پدربزرگش نظامی می شود اما مجبور می شود پس از سال...
«فقط برای امشب، فکر کنم، شاید بتونم دوستت داشته باشم...» صدای ییبو تو ذهن جان یخ زد و جان یک لبخند کوچیک از روی ناباوری زد. بدهی مالی ییبو پای اونو به گروه گنگستری ییبو باز میکنه... در ازای بخشیده شدن بدهیش چه تاوانی باید پس بده؟
COLD BED ورژن ییبو تاپ: (هر دو ورژن ژان تاپ و ییبو تاپ موجوده) ژان بله ییبو را شنید و قلبش با ترس فشرده شد. انگار هنوز هم کابوس میدید. ازدواج با همجنسش!؟ حتی اگر بهترین دوستش باشد و از نیت خوبش مطمئن باشد... خودش و این حس بدی که نسبت بخودش پیدا کرده بود به کنار،اما پدربزرگش؟ اگر میفهمید فقط بخاطر اقامت آمریکا به چنین...
خانواده ی وانگ و خانواده ی شیائو بعد از بیست سال دوباره همو میبینن... بچه های دو خانواده بشدت از هم بدشون میاد و دوست ندارن همو ببینن... آیا این تنفر دائمی عه؟! یا جرقه ی عشق میتونه اونو از بین ببره؟! . برشی از فیک: +من چطوری اینکارو بکنم؟ چطوری؟.... چطوری کسی رو که ذره ذره ی وجودم عاشقشه رو پس بزنم؟.... چطوری بعد این...
Name : Colors Of Life _ رنگهای زندگی Couple Yizhan (ZSWW) Genre : romance _ smut وانگ ییبو تو مرکز نگهداری پانداهای چنگدو کار میکنه و یه انیمیشن ساز وارد زندگیش میشه. با اون لباسای هاوایی شلوغ و چشمایی که درون ییبو رو به سادگی میبینه یکم خطرناک بنظر نمیاد ..؟ +نمیخوام.. معذرت خواهی کن.. پاهامو ببوس! شاید اشتی کردم...
Fiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم که ما تنها تصمیم گیرنده نیستیم و بازی سرنوشت بعضی وقتا دوست داره برخلاف میل و نظر ما عم...
╮✮ کاپـل ❲ ییـجان␋ورس، کوانچنگ ❳ ╮✮ ژانـر ❲ جنایی، خشونتآمیز، قتلزنجیرهای، اسمات، عاشقانه ❳ ╮✮ نویسـنده ❲ 𝑆𝑎𝑥_0𝑃𝐻𝑜𝑛𝑒 ❳ ╮✮ ترجمه و بازگردانی ❲ 𝑀𝑎𝐻𝑑𝑖𝑠 ❳ بازگردانی از کاپل وگاس پیت. نسخه اصلی در واتپد آپلود شده 📚↷برشـی از متـن'' _به عنوان یک کارآگاه کارآموز، ژان خوب میدونست مسیر سختی...
Name : a Bystander _ یک رهگذر Couple Yizhan_ Verse Genre : smut _ romance بنظر ییبو , شیائو جان زیادی مغروره! اون بخاطر شغلش از پکن به یه شهر حاشیه ای کوچیک اومده اما حالا همه میشناسنش و بین مردم محبوبه. جان بعد یه شب بارونی از ییبو میخواد دوست پسرش بشه! +این نور سکسی تر نیست؟ _هیچی از تو سکسی تر نیست ییبو _تو حتی...
🕊[اگر دیدی بالِ پرندهای شکسته، حتی اگر یک رهگذر سادهای؛ بغلش کن؛ نذار حس کنه تنهاس. بعد که خوب شد، بذار پرواز بکنه. تو قفست حبسش نکن؛ پرنده برای آسموناس! برای سفیدیِ اَبراس؛ نه برای گریه کردن تو قفس. ]🕊 𝒏𝒂𝒎𝒆:𝑻𝒉𝒆 𝒄𝒓𝒚 𝒐𝒇 𝒂 𝒃𝒊𝒓𝒅 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒄𝒂𝒈𝒆 𝒄𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆:𝒚𝒊𝒛𝒉𝒂𝒏 𝒕𝒚𝒑𝒆:𝒃𝒋𝒚𝒙(𝒚𝒊𝒃...
قسمتی از داستان: از استرس کف دستانش خیس عرق شده بود. جعبه را بین پاهاش گذاشت و دستانش کمی به هم مالید. بعد از چنن نفس عمیق، تقه ای بر در چوبی زد. اینکه کمی استرس داشت طبیعی بود؟! در بالاخره باز شد. جعبه هنوز میان پاهایش بود. خجالت زده شد. با عجله سریع آن را بالا آورد و لبخندی زد: سلام جان گا کریسمس مبارک! _____...
تو هیچوقت من رو از دست نمیدی، مگر اینکه باور نداشته باشی چقدر دوستت دارم!❤️ 𝒀𝒐𝒖 𝑨𝒓𝒆 𝑻𝒉𝒆 𝑺𝒖𝒏 𝑶𝒇 𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒, 𝐴𝑛𝑔𝑠𝑡, 𝑆𝑐ℎ𝑜𝑜𝑙 𝑇𝑦𝑝𝑒: 𝑍ℎ𝑎𝑛 𝑇𝑜𝑝
🥀𝑰 𝑴𝒊𝒔𝒔 𝒀𝒐𝒖🥀 قول میدی برگردی؟ : قول میدم برگردم. میتونم به قولت اعتماد کنم؟ : تو تنها کسی هستی که وقتی بهش قول میدم، تمام تلاشم رو میکنم تا بهش عمل کنم. _________________ وقتی دلم برات تنگ میشه، روبهروی گلهایی که برام خریدی، میایستم. باید جای من باشی تا بدونی چقدر دلتنگی به قلبم فشار می...
نام فیک: وقتی ترکم کردی تعداد پارتها: ۳۲ (کاملشده) نوبت آپ: سه شنبهها ژانر: ریللایف، عاشقانه، غمگین تایپ: ورس _________________ 🏮𝑾𝒉𝒆𝒏 𝒀𝒐𝒖 𝑳𝒆𝒇𝒕 𝑴𝒆🏮 در فراز و نشیب به دست آوردن خواستههایم، من تو را از دست دادم... کاش میتوانستم به عقب برگردم وانگییبو... ______________...
قسمتی از وانشات: سراسر زندگی ام تا به الان تنها به دو بخش تقسیم شده است. بخش بدون تو و بخش با تو! بخش بدون تو چندین سال طول کشید و من فقط با زندگی بدون تو، نفس میکشیدم. _______ کاپل: Yizhan تولدت مبارک وانگ ییبو💚
قسمتی از وانشات: دستش را داخل جیب شلوارش برد و دستمال پارچه ای که یادگاری شخصی که روزی بهترین کسی بود که در زندگی اش بود! با انگشت شستش روی گلدوزی کوچکی که کنار دستمال بود، کشید. نقش دو خرگوش کوچک در آغوش هم! لبخند کوچکی روی لب های خشکیده اش نمایان شد. __________ کاپل: Yizhan تولدت مبارک یببوی جان. 💚
قسمتی از وانشات: _اون برگشته... برگشته تا راه سعادت حقیقی رو به من نشون بده! اومده تا من رو از جهنم افکارم نجات بده... اما من ازش میترسم؛ اون باهام خوبه، گاهی اوقات سرزنشم میکنه، وقتی کار پسندیدهای انجام میدم تشویقم میکنه؛ اون تنها کسیه که برای حرفهای من گوش شنوا داره، تنها فردی که من رو میفهمه و طعم واقعی ل...
🕊️𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑭𝒍𝒊𝒈𝒉𝒕 🕊️𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏 (𝑩𝑱𝒀𝑿) 🕊️𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑭𝒂𝒏𝒕𝒂𝒔𝒚/𝑨𝒏𝒈𝒔𝒕/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆/𝑯𝒚𝒃𝒓𝒊𝒅 🕊️𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🕊️خلاصه: +یه افسانه ای تو این روستا هست..میگن یه پرنده خاص سالهاست که داره تو این روستا زندگی میکنه..میدونی چی خاصش میکنه؟ _چی؟ +میگن قلب...
𝙎𝙖𝙛𝙚 𝙋𝙡𝙖𝙘𝙚 | 𝙁𝙞𝙘𝙩𝙞𝙤𝙣 𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚: 𝙔𝙞𝙕𝙝𝙖𝙣 , 𝙇𝙎𝙁𝙔 𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚: 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣𝙘𝙚 , 𝙎𝙢𝙪𝙩 , 𝘾𝙧𝙞𝙢𝙚 , 𝘿𝙖𝙞𝙡𝙮 𝙇𝙞𝙛𝙚 ~ جان: "وانگ ییبو ، ییبو ، بو بو ، بو دی ، میدونی چقدر منتظر این بودم که تو رو توی بغلم بگیرم و بغلم کنی و هرچقدر که دلم میخواد ببوسمت؟و تو نگی ازم متنفری؟ فکر نمیکردم بال...
بیاید اینجا امروز میخوام براتون یک داستان تعریف کنم. داستان پسری که جنون داشت، جنون سرعت. پسری که لقبش گاو وحشی بود و البته باید بگم کاملا متضاد با ظاهر معصوم و دوست داشتنیش. و همه چی از همین جنون سرعت و یک مسابقه خیابونی شروع شد. روز های آپ: شنبه و چهارشنبه
- وانشات چشمهای اقیانوس💙🌊٫٫ • Name: Ocean Eyes • Gener:درام،احساسی • Couple: YIZHAN(BJYX) • TOP: WANG YIBO • Gardenia(Yasaman) - Yeona(Deli) همه چیز تیره بود هیچ چیزی رنگ نداشت،سیاهیه مطلق همه جا بود... اون حسه بتهوونی رو داشت که دیگه نمیتونست نوای کلیدهای اسرارآمیز پیانوی قدیمیش رو بشنوه،حسه بچهای رو داشت که بعد...
قسمتی از وانشات: دستانش را از یکدیگر باز کرد و نفس عمیقی کشید، ریه هایش پر از هوای تازه اطرافش شد. او عاشق آزادی و رها بودن در آن هوای پاک بود.! او این چنین بود.. اما به ناگه آسمان آبی و پاکش، پر از غبار و آلودگی شد! چه شده بود؟! ......... کاپل: Yizhan
˓▾ 𝐅ICTION: my special manager ˓▾ 𝐆ENRE: romance ˓▾ 𝐀UTHR: ꜱʜɪᴀ به محض تموم شدن مکالمه انگیزشیش با خودش متوجه شد یک نفر با کلاه، ماسک و دوتا بادیگارد وارد شد و بعد از مکالمه کوتاهی با منشی وارد اتاقی شد که ژان ازش بیرون اومده بود. با کمی دقت و از روی شونه های پهنش تونست حدس بزنه این فرد باید وانگ ییبو باشه.
جان و ییبو توی سفر جادهای راه رو گم میکنن و توی مسیر یک رستوران پیدا میکنن که.... genre:Thriller,criminal,romance couple:yizhan(LSFY)
قسمتی از وانشات: ساعت زنگدار سر ساعت شش و نیم صبح به صدا درآمد. با خواب آلودگی از روی تخت نیمخیز دستش را به طرف ساعت پر سروصدا حرکت داد و دستش را محکم روی ساعت کوباند. همانطور که روی تخت خوابیده بود، لب زد: +بالاخره یه روز دیگه شروع شد.. ___________________ کاپل: Yizhan ژانر: Dark
عنوان فیک: باغ مخفی بهشت کاپل: ییجان ژانر: کلاسیک، روانشناختی، رمنس اپ اصلی: چنل UkiyoStory روزهای اپ: دوشنبهها تعداد پارت: 19 چپتر خلاصه ای از داستان: "اگه کسی از بیرون به زندگی وانگ ییبو نگاه کنه، تاجر ثروتمند و با نفوذی رو میبینه که نصف مایملک شانگهای به نام اونه. تاجری که خانوادهای خوشبخت و فرزند پسری داره...
←گاهی آدم آرزو میکنه که ای کاش، فراموش میکردم... 🐠🐠🐠 اگر از شهد آتشین لب من جرعهای نوش کرد و شد سرمست حسرتم نیست زآنکه این لب را بوسههای نداده بسیار است ... #S_M_H #ییژان #ییبو_تاپ #آنگست #هپیاند
بعضی وقتها باید یه جا آروم گرفت و به زندگی پرشتابمون نگاه کرد. گاهی لذت زندگی فقط توی مکالمات زیادی ساده و بی هیجانه بعضی وقتها شیرینترین خاطرات آدم توی عجیبترین و شاید پر استرسترین لحظات زندگیش ساخته می شه. بعضی وقتها دنیا خیییییلی ساده است. مکالمات ساده و معمولی بین جان و ییبو در یک شرایط غیر متعارف رو با این مینی ف...
My lovely family خانواده دوست داشتنی من Zhan top, M-preg, Smut, Romance, Omegaverse شیائو جان، آلفایی که به دلیل بالا رفتن سنش و اصرارهای بیش از حد پدر و مادرش مجبور به ازدواج با امگایی میشه که زندگی سرد و بیحوصلهش رو با وجودش گرم و رنگینکمونی میکنه. "کامل شده"
خودش رو روی پسر بیچاره خم کرد و پارچه ی سیاه رو از روی سرش برداشت، اخمی کرد: "چرا داری گریه میکنی! الان باید التماس کنی که ولت کنم، مگه نه!" و دیوانه وار خندید. چشمهاشو بست و سرش رو بالا برد، نفس عمیقی کشید تا بوی خون ذهنشو پر کنه. ییبو با عصبانیت دستش رو روی میز کوبید: "ای لعنتی... حرومزاده ی لعنتی..."