Dance with me [L.S]
به یاد دختر نقره ای HerasilverGirl هری به واسطه ی ازدواج مجدد پدرش، صاحب یک برادر نوجوونِ چهارده ساله به اسم لویی میشه 🍷 لری 🍷 هری تاپ 🍷 رقص 🍷 درام 🍷 انگست 🍷 عاشقانه 🍷 توصیف برخی صحنه های خشن 🍷 هشدار بالای هجده سال
به یاد دختر نقره ای HerasilverGirl هری به واسطه ی ازدواج مجدد پدرش، صاحب یک برادر نوجوونِ چهارده ساله به اسم لویی میشه 🍷 لری 🍷 هری تاپ 🍷 رقص 🍷 درام 🍷 انگست 🍷 عاشقانه 🍷 توصیف برخی صحنه های خشن 🍷 هشدار بالای هجده سال
داستان لرييه و زيام هم داره هری- قرار نیست فرار کنم... محمد از تک خنده مرد روبروش جا خورد ولی اسلحه ای که بطرفش نشونه رفته بود اجازه هیچ کاری رو نمیداد.. هری زیرچشمی پسر بچه ای که رو تخت نشسته بود و چشمای درشتشو بهشون دوخته بود رو نگاه کرد.. هری- لویی چشماتو ببند.. محمد- میخوای چه غلطی بکنی؟ باتوم حرومزاده؟ بسته شدن چ...
***تو کل زندگیش پوچ بوده،بی معنی بوده،یه عوضی بوده! اگه بخواد حساب کنه با چند تا دختر خوابیده و بدبختشون کرده،حساب از دستش در میره! حالش از رابطه با دخترا بهم میخوره ولی دیگه عادت کرده هرشب با یکی بخوابه! پدرش یه سرمایه دار خیلی بزرگه که میخواد پسر 20 سالشو یه کم عاقل کنه!چجوری؟به عنوان نماینده ی خودش تو یه بیمارستان...
داستان درباره ی یه پلی بوی به تمام معنای گی هستش که با یه پسر معصوم هفده ساله برخورد میکنه +18!!!!! داستانی متفاوت از لری و زیام! hope you like it...
هری استایلز وقتی تاریخ مرگشو از بیمارستان دریافت کرد، کارهایی که قرار بود تو این دو ماه انجام بده رو خیلی وقت پیش مثل لیست نوشته بود. ولی وقتی نوبت به عمل کردنشون رسید، سرنوشتشو کاملا تغییر داد. Tops!Louis Bottom!Harry Larry Stylinson AU Fanfiction
" من پیداش کردم..توی یه جعبهی کهنه و مدت زمان کمی نیاز داشتم تا بهش عادت کنم، ولی جز اون چیزیو نمیبینم..این عادیه درسته؟...نه اون حیوون خونگی یا حتی دوستمم نیست..اون یچیز نزدیک تره که من اسمی براش ندارم . "
"پیتل" بزرگترین مدرسه ناشناخته جهان.. ☆لویی یه جایی دور افتاده بهوش میاد و میفهمه حافظشو از دست داده.. اون دانش آموز یکی از مدارس ماورالطبیعی جهانه که هری استایلز مدیر اونجاست.. لویی هیچکس رو به یاد نمیاره تا اینکه اولین روز با دیدن هری یه اتفاقی براش میفته.. چه گذشته ای واقعا بین اون دو نفر بوده؟☆ ژانر|تخیلی و ماورا...
با اون دوست داشتن رو تجربه کردم. با تو عاشق شدن رو. اون رو از دست دادم. و تورو.... (در حال نوشتن)
خطرناکترین موجودات چی هستن؟ به نظر من آدم موجود خطرناکی است. اما خطرناکتر از آدم ذهنشه. و این ذهن زمانی میتونه تبدیل به یه قاتل بشه که بیمار باشه. چون نمیتونه واقعیت رو ببینه. چون فقط اون چیزی رو میبینه که خودش دوست داره. ولی خطرناکتر از ذهنی بیمار چیه؟ چی اونقدر خطرناکه که فقط باید درمان و یا نابود بشه؟ ذهنی بیما...
"یکم صبر داشته باش، همهچیز تغییر میکنه..." "همهچیز؟! نه...هیچ چیزی عوض نمیشه، مگه اینکه اون لعنتی تغییر کنه..." "پس انجامش بده...نظرش رو تغییر بده..." پابلیش مجدد کتاب کامل شدهی change my mind. نوشته شده در اول فوریهی 2018. پایان، پنجم سپتامبر2018.
و عشق، بی هیچ ریشه ای، می روید در قلبِ تو... بی هیچ نجوایی، فریاد میکشد و حل میشود میانِ سرخیِ رگ هایت... ___ اواخر قرن هجده میلادی. سلطنت...دیدار...مرگ...سرنوشت... و جرقه ی عشقی نافرجام. بهار97
Larry+ziam از درد به خودش میپیچید و گریه های بچگانش تو کل اون کوچه ی تاریک طنین مینداخت.صدای خنده های اون آدمای مست هنوز تو گوشش بودن...آخه چرا از درد نمیمیره؟چرا این کابوسا تموم نمیشن؟آخه اون فقط یه پسر بچه کوچولوعه! ___________________________________ 💚💙👬 👬💛❤
هرى و لويى ٢٠ ساله كه باهمن، كه هرى خيانت ميكنه، و لويى ميشكنه، و هرى يك سال مهلت داره تا ازدواجشون رو درست كنه.
من بیهوشت کردم از نزدیک ترین آدم های زندگیت جدات کردم با چاقو روی بدنت نقاشی کردم و تو انقدر شکسته بودی که به هر حال عاشقم شی باید فکرش و میکردی که من از چیزی که به نظر میام خطرناک ترم... #1 Gangster #2 Louis Tomlinson #2 Stylinson #3 Larry #3 Larrystylinson #14 Harry Styles
این داستان ورژن لری استایلینسون داستان "شاهزاده دزد دریایی" می باشد. لویی تاملینسون، وارث تاج و تخت انگلستان در کشتی درحال مسافرت به فرانسه بود که کشتی اش توسط هری استایلز، بدنام ترین دزد دریایی، معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت. امیدوارم که خوشتون بیاد. در ضمن داستان مطالب بالای 18 سال داره...با اطلاع...
[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....
زندگی کردن تو دنیا یعنی سختی کشیدن... یعنی واسه به دست آوردن چیزی که بهش علاقه داری باید تموم تلاشت و بکنی... باید واسش بجنگی؛ چون دنیا بهشت نیست!! عشق، یعنی علاقه ی شدید! و من برای به دست آوردن کسی که عاشقشم، در برابر دنیا می ایستم... . . . بالاترین رتبه(فن فیکشن های فارسی) : #1
هری به معلم نیاز داره وگرنه در غیر اینصورت نمیتونه کلاس سال بعدشو قبول بشه، اما آموزش قرار نیست درمورد یاد دادن درسهای مدرسه بهش باشه یا داستانی که توش لویی به هری یاد میده چطور به فاک بره. #2 in fanfiction all rights reserved to LarryGeneration. this story contain sexual tension
"تبریک میگم اقای استایلز، شما حامله این!" "اما من پسرم!" "خب درسته... نه، نه از نظر تکنیکی" Written by @throughthedark97
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار...
یه اتفاق ساده و کوچیک باعث شد زندگی هری برای همیشه تغییر پیدا کنه . چه خوبه که از اتفاق های ساده و کوچیک ساده رد نشیم. این شما و این داستات زندگی هری و هم خونه جدیدش هم خونه ایی که از یک جعبه کفش کنار خیابون ، راه به آغوش گرم هری پیدا کرد. به زندگی در کاتونیا خوش آمدید.
[ C O M P L E T E D ] وقتی لویی نمیدونه هری حاملهست و هری برای بچه نامه مینویسه. © All Right Reserved @heartfullofharry [Persian Translation] Translated by: @IWontBeTheOne
ما لری رو می شناسیم و به شدت دوسشون داریم اما به نظرتون چه جوری می شه اگه لری بچه داشته باشن... سلام به همگی:) من کیمیام و این ها تصورات من راجع به بچه داری لری است امیدوارم دوسشون داشته باشین^-^
[Completed] هری قاعدتا باید یه سال خیلی ملایم و بی دردسر توی کالج میداشت ، ولی یه نفر اونو ازین قاعده دور کرد کسی که حتی اونو به یاد نمیاورد...
"گاهی نیمه ی گمشده ی شما همون شخصیه که کل زندگيتون میشناسیدش" هری از وقتی بچه بود، توسط جی به سرپرستی گرفته شد و لویی برادر بزرگه ی جدیدش شده بود. درباره زندگیشون بخونین همونطور که اونها بزرگتر و عاقلتر میشن. درباره لویی و مادرش که هری رو بزرگ میکنن بخونین. written by @Harrysvelvetybumhole
زیباترین آدم هایی که تا کنون شناخته ام، آنهایی بودند که شکست خورده بودند، رنج میکشیدند، دچار فقدان شده بودند و با این حال راه خود را از اعماق درد و رنج گشودند و بیرون آمدند این افراد، یک حسی از قدردانی، حساسیت و فهم زندگی داشتند که آنها را پر از شفقت، ملایمت و توجه عمیق و عاشقانه میکرد زیبایی این افراد، اتفاقی و بی س...