«قهوه تلخ»
همه چیز از یک ورود غیر منتظره به خونهی یه مرد تنها شروع شد.
به قهوهای که هنوز بهش حتی لب هم نزده بود نگاه کرد،تیره و تار بود درست مثل زندگیش.
ماگ رو به لبهاش نزدیک کرد و یک قلپ ازش نوشید،تلخ بود درست مثل سر گذشتش.
«قهوه تلخ»
همه چیز از یک ورود غیر منتظره به خونهی یه مرد تنها شروع شد.
به قهوهای که هنوز بهش حتی لب هم نزده بود نگاه کرد،تیره و تار بود درست مثل زندگیش.
ماگ رو به لبهاش نزدیک کرد و یک قلپ ازش نوشید،تلخ بود درست مثل سر گذشتش.
- گریه کردی؟
نگاه تهیونگ واقعا تغییر کرده بود. نسیم شبانهی سئول زیر سرمهایِ موهاش میزد و اونها رو تاب میداد. کاش میتونستم این نگاه نگران رو همیشه برای خودم داشته باشم.
- چیزی نیست.
بازم دروغ بود...