توی این قسمت، داستانهای کوتاه و ایمجین هام رو میذارم.
شاید بعضیا کوتاه باشن (در حد چند خط) و شاید بعضیها طولانی تر باشن (در حد وانشات)
خوشحال میشم که بخونیدشون
توی این قسمت، داستانهای کوتاه و ایمجین هام رو میذارم.
شاید بعضیا کوتاه باشن (در حد چند خط) و شاید بعضیها طولانی تر باشن (در حد وانشات)
خوشحال میشم که بخونیدشون
[complete]
- آخه چرا باید جفت من یه پیرمرد پلاسیده باشه.
آلفا پسر کوچکتر رو بین خودش و میز کارش قفل میکنه و با پوزخند میگه: بابات پیره بچه جون!
«الهه ماه برای همه جفت خاصی رو تعیین کرده و کیم تهیونگ...