"استادی که توی خونه دانش آموزش دوربین کار گذاشته بود، هرگز فکرش رو نمیکرد روزی با یک جفت چشم تیلهای توی مانیتور روبه رو بشه..اونم وقتی که اون چشمها، درست به خودش نگاه میکردن..!"
....
انگست/عاشقانه/درام
ویکوک
ایده از پیج: taexjkk
"استادی که توی خونه دانش آموزش دوربین کار گذاشته بود، هرگز فکرش رو نمیکرد روزی با یک جفت چشم تیلهای توی مانیتور روبه رو بشه..اونم وقتی که اون چشمها، درست به خودش نگاه میکردن..!"
....
انگست/عاشقانه/درام
ویکوک
ایده از پیج: taexjkk
تهیونگ، گربه کوچولوی داستان، با خودش فکر میکرد که روز های خوشش تموم شدند و در های خوشحالی تک به تک به روش بسته شدند. اما دقیقاً وقتی که فکر میکرد "دیگه از این بدتر نمیشه!"، جئون جونگکوک، پسرِ شوخ...