Sᴇᴠᴇɴ☘︎

1.2K 273 59
                                    

دیدگاه سوم شخص

تهیونگ و جونگ کوک خیلی وقتا همو توی همون باغ میدیدن و تقریبا درمورد همه چیز حرف میزدن

تهیونگ خلاصه ای از همه اتفاقایی که اون روز براش افتاده بود رو تعریف میکرد و جونگ‌کوک گوش میداد

و همچنین تهیونگ متوجه شد جونگ کوک هیچوقت درمورد مادرش باهاش حرف نمیزنه

اون بجز چند تا از کارای احمقانه ای که انجام داده بود چیز خاصی به تهیونگ نگفته بود

اونا همو زیاد میدیدن با این حال بقیه تا حالا به این قضیه بو نبرده بودن

تا اینکه یه روز وقتی تهیونگ از سر قرارش با جونگ کوک برمیگشت، به مادرش برخورد که روی مبل نشسته و مجله میخونه

آروم راهش رو به سمت پله ها کج کرد تا به اتاقش بره و به جونگ کو پیام بده

″بیبی بر؟ کجا بودی سوییتی؟″ مادرش پرسید. لبش رو گزید و به سمت مادرش برگشت

"بیرون," تهیونگ گفت ، نمی دونست چطور به مادرش بگه با جونگ کوک قرار میزاره

"هانی بررر..." مادرش آهی کشید و بهش زل زد

"تو با اون پسره رفت و آمد داری، نه؟″ گفت و باعث شد تهیونگ همونطور که سرشو مینداخت پایین اخم کنه

″چ-چطور...″ تهیونگ در حالی که نگاهش به زمین بود، زمزمه کرد

″خانوم لی بهم گفت،″ مادرش جواب داد و سر تهیونگ بالا اومد

"خانوم دماغ مصنوعی؟″ تهیونگ با تمسخر پرسید

"آره ، تهیونگ! اینجوری صداش نکن!" زن گفت و تهیونگ زیر لب غر غر کرد

″ببخشید، مامان″ تهیونگ با صدای پایینی عذرخواهی کرد

"چرا با اون بچه میگردی؟ مشکلی نداشت براش شیرینی بپزی و ببری ولی اینکه اینهمه وقت اطرافش بپلکی....″ مادر تهیونگ اخم کرد

"اون بد نیس!!″ تهیونگ به سرعت از جونگ کوک دفاع کرد

″من یه روز دیدم داشت سیگار می‌کشید و دیشب، اون ساعت سه برگشت خونه! من وقتی بیدار شدم تا آب بیارم دیدمش″ مادر تهیونگ گفت و اون آهه کشید

″ولی اون آدم خوبیه، مامان″ تهیونگ چیزی که بهش باور داشت رو برای مادرش تکرار کرد

ارتباط برقرار کردن با کسی مثل جونگ کوک کار سختی نبود. اهل حرف زدن نیست اما شنونده خوبیه

″من نمی‌خوام دوباره اطراف اون ببینمت، بیبی بر″ مرف آخرشو زد

"چرا؟"

این یجورایی اولین باری بود که تهیونگ بجای گوش کردن به حرف مادرش ازش دلیل برای قانع شدن میخواست

″من تو رو میشناسم، تهیونگ.‌ اون بالاخره یه روزی بهت آسیب میزنه″ این حرف مادرش باعث شد اخم عمیقی بین ابروهاش بشینه

″من اینطور فکر نمیکنم، ولی باشه″ تهیونگ بی حس گفت، به اتاقش رفت و گذاشت مادرش توی تنهاییش آهه بکشه

~~~

انتقاد، پیشنهاد؟

شرط آپ 40 ووت

ꜱᴛʀᴀᴡʙᴇʀʀɪᴇꜱ ᴀɴᴅ ᴄɪɢᴀʀᴇᴛᴛᴇꜱ |ᴋᴏᴏᴋᴠWhere stories live. Discover now