Part 10

753 217 5
                                    

حالا چانیول کسی بود که ترسیده بود. بکهیون انگار که کاملا اختیار خودش رو داشت و نمیخواست بیخیال بشه. بکهیون داشت چانیول رو از بین راهروهای پیچ در پیچ سمت اتاقش راهنمایی میکرد.
جلوی اتاقی متوقف شد و درش رو باز کرد. چشم های چانیول با دیدن اتاق بکهیون از تعجب گشاد شدن. انگار که هیچکس اونجا زندگی نمیکرد. همه چیز سفید و خاکستری بود و باعث میشد که سرما توی مغزش نفوذ کنه. هیچ عکس یا پوستری روی دیوار نبود. هیچ وسیله ای، مجله ای یا کتابی اون جا نبود. فقط یه تلویزیون و یه لپتاپ، دیگه هیچی!
بکهیون چانیول رو سمت تخت برد و مجبورش کرد که دراز بکشه. خودش روی چانیول خیمه زد، طوری که بدن هاشون دقیقاً مماس همدیگه شده بودن. بکهیون خم شد و سرش رو روی سینه چانیول گذاشت. این تموم چیزی بود که میخواست و واقعاً بهش نیاز داشت. هنوز آماده نبود که بذاره چانیول عقب بکشه، خودش رو جلو کشید و لب های چانیول رو خیلی عمیق و طولانی بوسید و باسنش رو روی پایین تنه ی چانیول تکون داد.
باید این کار رو میکرد چون نمیتونست هیچ کلمه ای به زبون بیاره که چه حسی داره.
میدونست که چانیول خیلی محافظه کار و با احتیاط عمل میکنه اما بکهیون هم بهش نیاز داشت. رابطه با چانیول دقیقاً مثل موسیقی کمکش می کرد. انگار که هردوشون با هم کار میکردن. موسیقی ذهنش رو درمان می کرد و لمس های چانیول هم بدنشو و تموم این ها دوباره بکهیون رو میساختن.
قبلاً هم چانیول رو بدون لباس دیده بود ولی این دفعه تا جایی که میتونست نگاهش کرد. با تیشرتی که بکهیون با هیجان از سرش بیرون کشیدش، چانیول همین الان بدون اینکه خودش متوجه بشه، نیمه برهنه بود. بکهیون اول یه دل سیر به بدنش نگاه کرد و بعد هم سر انگشتاش رو روی بدن عضله ای چانیول کشید.
تموم خط هایی که روی بدن چانیول بود رو با سر انگشتاش لمس کرد. تک تک عضلاتش و بعد هم تک تک تار موهاش. بعد از اینکه تموم بدن چانیول رو به ذهنش سپرد شروع کرد به بوسیدنش. زبونش رو روی تموم نقاط حساسی که میدونست چانیول ممکنه ازش لذت ببره کشید ولی چانیول میدونست داره چیکار میکنه، این کارها روش تاثیری نداشت.
به جاش بکهیون رو بالا کشید و لب هاش رو بوسید و جاشون رو عوض کرد.
چانیول اجازه نمی داد بکهیون با قصد اینکه بخواد بهش لذت بده این کار رو انجام بده. موضوع چانیول نبود. چانیول قبلا زمان زیادی رو صرف این کارها با آدم هایی کرده بود که امید داشتن که اون حتی اسمشون رو به یاد بیاره. کنار بکهیون دراز کشید و بکهیون رو توی بغلش کشید. یه دستش رو زیر تیشرتش برد و همون لمس آرومش باعث شد که حتی موهای بدن خودش هم سیخ بشن.
_"تو خیلی زیبایی."
چانیول در گوش بکهیون زمزمه کرد و دوباره روی بکهیون خزید و تیشرتش رو از تنش دراورد. چانیول میتونست زیبایی و درد بکهیون رو هم زمان ببینه. بکهیون انقدری لاغر بود که چانیول میخواست گریه کنه. چانیول گردن و شونه هاش رو بوسید، ترقوه ی برآمدش رو بوسید، بازو ها و دست های زخمیش رو که همشون درد بکهیون رو نشون میدادن رو بوسید.
هیجان دوست داشتن و عشق بازی کردن با کسی که حرف نمیزد، بیشتر از حد تحمل چانیول بود. نه ناله های بلند، نه درتی تاک و نه صدا کردن اسمش موقع نفس گرفتن طرف مقابلش، هیچ کدوم درکار نبود ولی هر نفس داغ بکهیون که به گوش هاش برخورد می کرد، بیشتر و بیشتر تحریکش می کرد. چانیول پایین تر رفت و وسط سینه بکهیون بوسه گذاشت و زبونش رو دور نافش چرخوند. دکمه جین بکهیون رو باز کرد و دست های بزرگ و پینه بستش به خاطر گیتار زدن رو وارد باکسرش کرد. لپ های باسنش رو چنگ زد که باعث شد بکهیون به خودش بپیچه. اون لعنتی واقعاً حساس بود.
فکری به ذهن چانیول رسید. جین بکهیون رو پایین کشید و باسنش رو محکم تر و این بار با هیجان بیشتری چنگ زد. میتونست صدای نفس های لرزون بکهیون رو بشنوه. چهره بکهیون توی هم جمع شده بود، چشم هاش رو بسته بود ولی اون لبخند روی لب هاش با همه چیزش تضاد داشت.
چانیول میخواست سر قولش بمونه، پس دستش رو سمت پهلوهای بکهیون برد و شروع به قلقلک دادنش کرد. انگشت هاش رو آروم روی بدن بکهیون کشید و تموم جاهای حساس بدنش رو قلقلک داد که باعث شد بکهیون قهقه ی بلندی سر بده. هردوشون با تعجب نگاه هم کردن.
_"  کار کرد..."
چانیول با داد گفت و با ذوق بیشتر شروع کرد به قلقلک دادن بکهیون. چانیول قلقلکش می داد و بکهیون هم بلند بلند میخندید. تا اون موقع هیچ صدایی به قشنگی صدای خندیدن بکهیون توی گوش های چانیول نپیچیده بود، حتی صدای خوندنش.
بکهیون به نفس نفس افتاده بود. چانیول دست از قلقلک دادنش کشید و گذاشت که بکهیون کنترل رو دست بگیره. بکهیون چرخید و روی شکم چانیول نشست. چشم هاش پر از اشک بودن اما چانیول نمیدونست اون ها اشک خوشحالی بودن یا امید یا اصلاً به خاطر اینکه نفس کم آورده چشم هاش اشکی شده.
_"میخوام خود خواه باشی بکهیون، هر چی که میخوای رو ازم بگیر."
چانیول همونطور که بکهیون روی شکمش نشسته بود و نگاه هاشون توی هم قفل شده بودن، جین خودش رو در آورد. دست های بزرگش رو دور کمر بکهیون پیچید و بکهیون خم شد تا ببوسدش. با عمیق تر شدن بوسشون چانیول حس کرد که تموم ترس هاش پر کشیدن. بکهیون روی بدن چانیول بوسه میذاشت و بدن چانیول هم در جواب بوسه هاش داغ تر و داغ تر میشد.
بکهیون بوسه هاش رو متوقف کرد و باکسر خودش و چانیول رو همزمان در آورد.
حالا هردوشون در برابر چشم های همدیگه لخت بودن و دیگه هیچ رازی بینشون وجود نداشت. بکهیون خودش رو روی بدن چانیول بالا کشید. چانیول تموم مدت به بدن بکهیون خیره شده بود. دستش رو بلند کرد و سر انگشت هاش رو روی زخم های بدن بکهیون کشید. بکهیون متوجه اشک هایی که توی چشم های چانیول جمع شده بود، شد.
عضو بکهیون به شکم چانیول فشار می آورد. بکهیون عضوش رو به عضو چانیول کشید و باسنش رو روی پایین تنش تکون داد. تموم مدت چشم هاش رو بسته بود. چانیول میتونست فقط با نگاه کردن به بکهیون، بدن لختش و چشم های بستش به اوج برسه. جز صدای نفس کشیدن هاشون، صدای دیگه ای توی اتاق نمیومد.
چانیول دوباره باسن بکهیون رو چنگ زد و بکهیون خم شد تا ببوسدش.
_"من نمیخوام از بدنت استفاده کنم بکهیون."
همون طور که بکهیون داشت سینه و گردنش رو میبوسید، زمزمه کرد.
_" اگه میخوای میتونی منو داشته باشی. میتونیم هر کاری که تو دوست داری رو انجام بدیم."
بکهیون با مارک کردن گردن چانیول، جوابش رو داد که باعث شد چانیول بلند ناله کنه ولی به آرومی سرش رو تکون داد و سمت میز کنار تختش خم شد. از توی کشوی میزش لوب رو برداشت و مایع داخلش رو روی عضو سخت شده ی چانیول ریخت.
بکهیون انقدر با عضو چانیول بازی کرد که چانیول فکر کرد که امکان نداره از اون بیشتر تحریک شه و بعد به آرومی روی عضوش نشست.
چند لحظه صبر کرد که به عضو چانیول عادت کنه و بعد حرکاتش رو به آرومی شروع کرد. چانیول رو مجبور کرد تا بشینه، این طور میتونست گرمای بدن هاشون رو حس کنه و بعد حرکاتش رو تندتر کرد.
چانیول پیشونی عرق کردش رو به شونه ی بکهیون تکیه داده بود و با هر حرکت بکهیون، ناله می کرد و سکوت اتاق رو میشکست.
به اوجش نزدیک بود و نمیتونست خودش رو نگه داره.
سکوت لذت بخش بینشون، نفس های گناهکار بکهیون توی گوشش وقتی ازش سواری میگرفت و داغی بدن هاشون که از روی پوست همدیگه حس میشد، همه باعث میشدن که سکسشون به بهترین سکسی تبدیل بشه که چانیول تا اون موقع داشته.
چانیول بالأخره به خودش اجازه داد تا ارضا بشه. همونطور که بکهیون از آخرین ذره های انرژیش استفاده می کرد تا ازش سواری بگیره، چانیول داخلش به اوج رسید.
لذت توی کل بدنش پیچیده بود، همون طور که نفس نفس میزد پیشونیش رو به پیشونی بکهیون تکیه داد و به محض اینکه بکهیون هم به اوج رسید، لب هاش رو با حرص بین لب های خودش گرفت.
لب های بکهیون رو عمیق میبوسید تا وقتی که بکهیون حرکاتش رو متوقف کرد. چانیول از ادا در آوردن و تظاهر کردن خسته شده بود. زندگی جدیدش رو بیشتر دوست داشت. همونطور که هنوز داخل بکهیون بود، بهش نزدیک شد و گفت:
-"دوست دارم!"
کنار گوش پسر کوچولویی که روی سینش دراز کشیده بود، آروم گفت. هردوشون عرق کرده بودن و به خاطر سکس بدن هاشون کثیف بود و نفس نفس میزدن.
-"دوست دارم بکهیون و میدونم که تو هم منو دوست داری. انقدر دوست دارم که منتظر اون لحظه میمونم که تو هم بهم بگی دوستم داری."
ولی بکهیون، توی قلبش از قبل گفته بود که چانیول رو دوست داره.

Magic Of Your VoiceDonde viven las historias. Descúbrelo ahora