Ep11

1.2K 308 109
                                    

^مسافرخانه گانگ^

شاهزادگان دو کشور با رخساری عبوس و اخم هایی درهم تنیده، به یکدیگر خیره شده بودند. گویی با نگاهشان برای هم خط و نشان میکشند.

هوسوک و یونگی، با اضطراب، سرورشان را نگاه میکردند و سعی میکردند با زیرلب صدا زدنشان، خشم شان را فروکش کنند.
اما گویی، شدنی نبود!

این نگاه ها تا زمانی رد و بدل شد که در ارسی اتاق به یکباره و به شدت باز شد و جوانی با نگاهی ترسیده و نفس نفس خود را وارد کرد.

تهیونگ، دستش را به لبه‌های در گرفته بود و سعی داشت نفسهایش را منظم کند.
نگاهی به حضار در اتاق می‌اندازد و با دیدن برادرش به سمتش میرود:

-برادر! اونجا اون بیرون...

-سرورم...؟!

این‌بار باز سر همگی به سمت در برمیگردد و چهره‌ی محافظ ولیعهد چوسان آشکار میشود:

-تو اینجا... چیکار میکنی؟!

تهیونگ با ترس رو به جونگکوک میکند و میپرسد.
و اما جونگکوک دستش را به سمت شمشیرش می برد و به سمتش قدم برمیدارد.

تهیونگ با ترس خودش را پشت نامجون پنهان میکند:

-براااادددررر...

-اینجا چه خبره؟

صدای پر تحکم جین، در اتاق طنین می اندازد و کشمکش میان آن دو را خاموش میکند.

جونگکوک با تعظیمی روبه سوکجین میگوید:

-اون یه جاسوسه! باید بمیره!

-جونگکوک!

جین هشدار میدهد و با اخم نگاهش را میان کوک و تهیونگ میگرداند.

-اون شاهزاده گوگوریو عه. نمیتونم کاریش بکنیم! حالا بگو چی شده!

جونگکوک، شمشیرش را غلاف میکند:

-اون عوضی داشت خواهرمو میپایید...

-حرف دهنتو بفهم! اون یه شاهزاده ست.

نامجون با اخم فریاد میزند. تهیونگ از پشت برادرش با ترس میگوید:

-من با خواهرت کاری نداشتم! قسم میخورم!

-دروغ میگی! خودم با چشمام دیدم که داشتی نگاش میکردی.

-نـــه قسم میخورم...

𝑆𝑒𝑎𝑡ℎ 𝑌𝑜𝑢𝑟 𝑆𝑤𝑜𝑟𝑑.  𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛Where stories live. Discover now