رودخونه ارزو

573 57 57
                                    

دستمو تا ارنج توی رودخونه ای که کنارش نشسته بودم فرو کردم .

یک لحظه نگاهم‌ به دستم خورد ......فکر کنم اون دختر فقط کف دستشو وارد اب کرده بود؟ ..............اما برخلاف اون ،الان اب تا بالای ارنج من میرسه .

سرمو کج کردم و به حالته خودم که با بدن کجو کوله و نفس حبس شده تا ته خم شده بودم تو اب ، نگاه کردم .....................مطمعنم صورتم از فشار زیاد و زوری که زده بودم تا خودمو نگه دارم و کامل تو اب کله پا نشم درست مثل گوجه های رسیده ای تابستون قرمز شده .

بی توجه به فشاری که روم بود به این فکر کردم که :

تو‌داستانی که خوندم ، دختره فقط کف دستشو وارد اب کرده بودو اون همه اتفاق خوب براش افتاد .

مطمعنا با این حالته من و با دستی که تا ارنج توی ابه ، باید دوبرابره اون حس های خوب رو تجربه کنم .

هرچی نباشه من بیشتر دارم مایه میزارم و فشار بیشتری به خودم میارم .

ضرر که نداره..... ها ؟ ..................... اون تا کف دست بود ، من برای محکم کاری تا ارنج دستمو فرو میکنم ......چه اشکالی داره مگه؟

سرمو با لبخند از تصورات شیرین و البته احمقانه ام تکون دادم .

چشمامو رو هم فشار دادم و سعی کردم اخم بین ابروهامو عمیق تر کنم چون این کار باعث میشد بهتر و مسلط تر تمرکز‌ کنم البته فقط به صورت نمادین وگرنه تو اصل ماجرا هیچ کمکی نمیکرد......... بگذریم ........

تمرکز کردم تا بتونم حس خوب سردی اب و قلقلکی که به کف دستم میدادو باعث میشد نیشم تا بناگوش باز بشه رو حس کنم .

حدود یک دیقه تو همون وضعیت بودم اما هیچ خبری از نیش باز و حس های رمانتیکی که قرار بود بهم دست بده نشد .

اعصابم کم کم داشت خراب میشد که یکدفعه برای یک لحظه حس کردم قلقلک ریزی و پشتبندش لرزش کوچیکی رو حس کردم به سرعت نیشمو تا جای که جا داشت باز کردمو سعی کردم پر احساس ترین لبخندی که بلدمو بزنم .

اما خوب .....با تموم شدن اون لرزش و قلقلک....‌‌‌‌‌ لبخند رو صورتم خشک شد .

یعنی چی ؟

فقط همین بود؟

من که تا اومدم به خودم بجونبم و ارزومو بگم لرزشه تموم شد .

ناخوداگاه از سر عادت و ناامیدی لب پاینم لرزید.

این خیلی نامردیهههههههه.

من که چیزی حس نکردمممم .

تنها چیزی که حس میکردم این بود که انگشتام داره از سرمای زیاد از بین میره.

به هیچ عنوان دوست نداشتم سر انگشتم درست مثل این قندیلای یخ بسته ای که با برخورد اب بهشون ذره ذره اب میشن و هیچی به جز چند قطره ای بیچاره مایع ازشون رو زمین نمیمونه در بیاد .

candy Where stories live. Discover now