با زنگ آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم.
از صبحا متنفرم.
با گیجی از روی تختم بلند شدم و رفتم تا سریع دوش بگیرم.
موهامو شونه کردم،ارایش کردم و یه لباس خوشکل پوشیدم.
بعد از برداشتن کیفم خودمو توی ایینه برانداز کردم و به طبقه پایین رفتم.
بوی پنکیک میومد..
"صبح بخیر مامان! صبح بخیر بابا!"
مادرم رو به من برگشت و بهم لبخند زد : "صبح بخیر، برات صبحونه ی مورد علاقتو درست کردم"
روی صندلی جلوی میز نشستم و اون یه بشقاب با دوتا پنکیک داخلش جلوم گذاشت .
پدرم گفت : "امروز نیازی هست که من برسونمت به مدرسه جیون؟"
"نه امروز روز قشنگیه، پیاده میرم."
پدرم سر تکون داد و همگی صبحونه مونو خوردیم.
بشقابمو داخل ظرفشویی گزاشتم و بعد از خداحافظی ازشون رفتم.
ساعت 7:56 صبح بود که به مدرسه رسیدم. رفتم داخل و سمت کمدم رفتم.درشو بستم و با بهترین دوستم مواجه شدم.
"هی دخترررر"
همدیگرو بغل کردیم و کمی صحبت کردیم تا اینکه زنگ خورد و مجبور شدیم راهمونو جدا کنیم
وارد کلاس شدم و به سمت صندلیم رفتم که کنار جیسونگ که بهترین دوستم بود (و البته پسر) رفتم.
من و جیسونگ چند ماهه که باهم دوستیم، در واقع اون داخل مدرسمون تازه وارد بود و من تصمیم گرفته بودم که سر صحبتو باهاش باز کنم و بعد از اون باهمدیگه دوست شدیم.
"هی جیون"
با لبخند بهم گفت
قسم میخورم اون کیوت ترین موجودیه که تاحالا تو عمرم دیدم.
"سلام جیس"لبخندی زدم
معلممون وارد کلاس شد و ما مجبور شدیم که توجه مون رو بهش بدیم
.
.بالاخره زمان چیزی رسید که همه دوستش داشتن، ناهار!
من و جیسونگ به سمت میزمون رفتیم و اونجا مومو رو دیدیم که برامون دست تکون میده
مومو با لبخند بهمون گفت : "سلام بچه ها!"
"سلام! کلاس چطور بود؟"
"مثل همیشه خسته کننده"
به صحبتمون ادامه دادیم تا اینکه زنگ به صدا در اومد
.
.وقتی داشتم به سمت خونه میرفتم اهنگ boy از بی تی اس رو گوش دادم،خیلی اهنگ جذابی بود و این روزا قفلیم بود
بالاخره بعد از چند دقیقه پیاده روی به خونه رسیدم و در کمال تعجب دیدم که در بازه!
نگران شدم. مامان هیچوقت درو باز نمیزاشت
آروم آروم رفتم داخل و اون موقع بود که قلبم وایساد
همه چی بهم ریخته بود،شکسته بود و روی زمین ریخته بود..
داد زدم : مامان! بابا! کجایین؟؟
هیچ جوابی نشنیدم
به سمت پله ها رفتم که چیزی توجه مو جلب کرد، یه قطره خون روی پله بود!!!
سریع دویدم و به سمت اتاقشون رفتم
درو با لگد باز کردم و با وحشتناک ترین و دردناک ترین صحنه ی عمرم مواجه شدم
پدرم غرق در خون روی زمین دراز کشیده بود و اونطرف مامانم سوراخ سوراخ شده روی تخت افتاده بود
جیغ بلندی زدم
گوشیمو در اوردم و قصد داشتم به ۱۱۹ زنگ بزنم ولی یه دفعه همه چی سیاه شد
.....
YOU ARE READING
Fell In Love With My Kindapper
Romance(کامل شده) فف استریت از بکهیون ژانر : رومنس، برشی از زندگی، مافیایی