the fall of a madman

542 107 707
                                    

کتشو پوشید و با جرعه ای آب ،گرفتگی صداش رو برطرف کرد.

های نوت های اون آهنگ، تارهای صوتی پسر رو به رقص در می آوردند و آوایی که خواننده مشهور و جوان بریتانیایی،به هنگام اجرای آهنگ جدیدش، از بین لبانش خارج می‌شد روح شنونده های حاضر در سالن رو نوازش میکرد.

مدت زیادی از انتشار دومین آلبومش نمی‌گذشت اما به سرعت نور ،قله های موفقیت رو فتح کرده بود و بی وقفه به سمت بهترین شدن پرواز میکرد.

از در پشتی سالن خارج شد و خودش رو برای مقابله با پاپارازی های تشنه آماده کرد.

تنها چیزی که اون لحظه میخواست رفتن به خونه و دوش آب داغ بود تا تمام خستگی اون اجرا رو بشوره و با خودش ببره.

هوای سرد محیط، لرزه ای کوتاه به اندام خواننده جوان انداخت و بینی و گونه های پسر رو به رنگ قرمز آغشته کرد.

هرچه بیشتر از سالن دور میشد، بیشتر صدای همهمه و هیاهوی پاپارازی ها گوش هاش رو می آزردند و کمتر احساس آرامش میکرد.

تنها دلگرمی اش دو بادیگاردی بودند که کت های سیاهی، بدن ورزیده شون رو پوشونده بود و پا به پای لیام به سمت اون شلوغی حرکت می‌کردند.

چند قدم دیگه برداشت و حالا این سیل دوربین ها بودند که از هر طرف بر سرش آوار میشدند.

دوربین هایی که کم از مسلسل و کلت نداشتند و بی رحمانه تک تک اعمال پسر رو هدف قرار میدادند.

_اقای پین لطفا راجب آلبوم جدیدتون بگید.

_اقای پین از رابطه تون بگید...با کسی قرار نمیزارید؟

_اقای پین درسته که قراره همکاری با پست مالون داشته باشید؟

آقای پین..آقای پین..آقای پین...

لیام سعی میکرد از بین انبوه پاپارازی ها راهش رو باز کنه و به صدای بلند اون ها که مثل زنگ بزرگی توی مغزش به صدا دراومده و شقیقه هاش رو به بازی گرفته بود توجهی نکنه.

تمرکزش رو تنها بر دست های تنومند دو مرد کنارش گذاشته بود که افراد رو کنار می‌زدند و راه تنفس رو برای لیام باز میکردند!

رد شدن از بین سیل آدم هایی که به قصد متوقف کردن تو اونجا اومده بودند و هر لحظه بیشتر از قبل ،دوربین ها رو توی سوراخ بینیت فرو میکردند کار آسونی نبود.

با هر سختی ای که بود بالاخره به فورد مشکی رسید و بعد از باز شدن در توسط یکی از بادیگارد ها خودش رو روی صندلی عقب پرت کرد.

حالا دیگه صدای برخورد دست ها با شیشه ماشین هم به اون همهمه و شلوغی اضافه شده بود و روی تارهای عصبی آسیب دیده لیام، فلفل میپاشید.

نگاهی به راننده که فقط موهای پرپشت و مشکی پشت سرش، در دیدرسش قرار داشت، انداخت وبا صدایی که از عصبانیت و خستگی خش دار شده بود گفت:

the fall of a madman | سقوط یک دیوانهWhere stories live. Discover now