~~~~~~~~~~
یک ماه از وقتی که توی کمپانی کار میکردم گذشته بود.
حالا دیگه حسابی کارم ورد زبون ها بود.
با چه یونگ و شین هه رفقات خوبی داشتم.
با اعضا صمیمی تر شده بودم و بیشتر از قبل هم دیگه رو میدیدیم.
حتی یه بار با دخترا و جونگ کوک لیگ مچ اندازی راه انداختیم که همونطور که انتظار میرفت کوکی همه رو برد.
چون همسن جونگ کوک بودم باهم خیلی راحت حرف میزدیم و با هیچ کس مشکلی نداشتم.
البته اگر بخوایم اون عجل معلق یعنی جنی رو فاکتور بگیریم.
توی این مدت هم چندباری اذیتم کرده بود و میتونستم شعله های حسادت رو توی چشماش ببینم.
از چه یونگ شنیدم که اون قبل از اینکه من بیام و قبل از این که رئیس قبلی بازنشست بشه، میکاپر مخصوص جیمین اوپا بوده.
حالا دلیل اذیت ها و چشم غره هاش رو بهتر میفهمم.
دروغ چرا ولی به جیمین علاقه مند شده بودم.
دوست داششتم فقط تماشاش کنم.
حرکاتش رو زیر نظر میگرفتم تا وقتی که سنگینی نگاهش رو حس میکردم.
اونموقع دست از نگاه کردن بهش میکشیدم.
~~~~~~~~~~
جیمین:
فکر میکنم بهش علاقه دارم.
کوکی بهم گفت بهش علاقه دارم.
واقعا همینطوره؟
راست میگه...
اگه یکم به رفتارام توجه کنم متوجه میشم که بهش علاقه دارم.
هر صبح به امید اینکه ببینمش از خواب بیدار میشم.
موقع لباس پوشیدن اون رو در نظر میگیرم...
چی میخواد بپوشه؟ لباساش چه رنگی ان؟ استایلش چیه؟ ....
همه این هارو در نظر میگیرم و بعدش لباسم رو انتخاب میکنم تا شاید بتونم باهاش ست بپوشم.. البته چند باری موفق شدم.
حسابی رقصیده بودم و خسته شده بودم.
تایم استراحت بود و توی سالن قدم میزدم به امید اینکه بتونم ببینمش.
کاش میتونستم بهش اعتراف کنم.
میتونستم بهش بگم که چقد دوسش دارم.
بهش میگفتم که از همون روز اول عاشقت شدم.
توی افکار خودم غرق بودم که با دیدنش لبخندی رو لبم نشست.
با عجله از اتاق خارج شد و راهش رو در پیش گرفت.
همه چیز خوب بود تا اینکه چشمم به جنی خورد.
YOU ARE READING
ʏᴏᴜ'ʀᴇ ᴍɪɴᴇ
Romanceسکوت اسانسور با صداش شکسته شد *تو ادم خوش شانسی هستی -چطور؟ *از بین اون همه ادم که درخواست داده بودن تو انتخاب شدی ... اونم برای همچین کاری دل تو دلم نبود که بدونم کدوم بخش کار میکنم و به تیم تدارکات کدوم گروه اضافه شدم -ببخشید ولی من نمیدونم با کد...