پارت ۶

698 202 90
                                    

 احساسات

اون شب برای جان،  شب سختی بود، مدام با خودش درگیر بود ....
تجسم این که این صحنه قراره دو بار دیگه  جلوی دوربین تکرار بشه ، و بار دوم بوسه ای عمیقتر و عاشقانه تر خواهند داشت ،باعث میشد که نفسش تنگ بشه ، چند باری نفس گرفت و سر خودش غر زد:  بس کن ، این فقط یه سریاله....الکیه و کلی تماشاچی دور و برته ....
 
اما میدونست که علاوه بر اون بوسه ی لعنتی ، حضور اون افراد هم خودش باعث استرس و دستپاچگی بیش از حد خواهد شد!
 
دو روز گذشته بود ،ییبو  چند باری به فکر تماس با جان افتاد ، اما با یادآوری فرار عجولانه ی دو شب قبل ، و استرس زیادی که بهش وارد شده ، تصمیم گرفت تا کمی صبورتر باشه و به  جان فرصت بده تا با خودش کنار بیاد!!
 
آخر هفته و تعطیلی  دانشگاه بود ، آقای لیانگ صبح زود بهشون خبر داده  بود که امروز قراره برای  تست اولیه ی گریم و لباس به استودیو برن!
 
استایلیست ساعت ده به  استودیو میرسید ، جان میدونست که بناچار باید با ییبو روبرو بشه ، لباس
ساده ای پوشید و زودتر از ییبو  پایین رفت!
 
ییبو هم با هیجان براه افتاد و خودشو به طبقه ی همکف رسوند!
 
با دیدن  ون سیاهرنگ  قدمهاشو با سرعت بیشتری برداشت و با دیدن آقای لیانگ که در رو واسش باز میکرد ، با لبخند سلام کرد و وارد شد!
 
جان نگاهی سرسری بهش انداخت ، هنوز ماسکش روی صورتش بود، و بدون اینکه لبهای سرخرنگش دیده بشه به آرامی لب زد: صبحت بخیر!
 
ییبو بلافاصله ماسک سیاهشو برداشت ، لبخند عمیقی تحویلش داد و گفت: صبح تو هم بخیر ارشد!
 
جان ابروهاشو تو هم کشید و درحالیکه ماسکشو برمیداشت ، زیر لب  غر زد: دوباره شروع نکن وانگ ییبو!
 
 
ییبو خندید ، سرشو جلوتر برد و لب زد: پس چی بگم ؟!  جان جان خوبه ؟!
 
جان بلافاصله خودشو عقب کشید و با هشدار غرید: وانگ ییبوووو!
 
ییبو خندید ، نگاه گذرایی به آقای لیانگ کرد که پشت فرمان نشسته بود و بهشون میخندید و بدون گفتن حرفی سرشو تکون داد!

بقیه ی راه رو در آرامش سپری کردند ، با رسیدن به استودیو و  ورود به اتاق پرو ، استایلیست که مرد جوانی بود جلو اومد ، نگاهی به اون دو نفر کرد ، با هیجان دستهاشو بهم کوبید و با صدایی بلند  اعلام کرد: واووو....این عالیه  ....
شما ...شما دو تا فوق العاده اید!
بعد رو به آقای لیانگ کرد و گفت: لطفا بیرون بمونید ،و نگاهی به جان کرد و گفت: شما هم ....
یکی یکی تست میشید ، پس لطفا بیرون منتظر باشید، اول نوبت ارشدتونه!
 
ییبو با شنیدن این حرف خندید، دستشو بالا آورد  تا توضیحی بده که جان کنار پیراهنش رو کشید و رو به استایلیست کرد و جواب داد: باشه ، من بیرون 
می مونم!
 
ییبو با نیشخند نگاهش کرد و گفت: اما گِ؟!
 
جان پهلوشو نیشگون گرفت و غر زد: دهنتو ببند وانگ ییبو!
 
بعد به همراه آقای لیانگ از اتاق پرو لباس خارج شد !
 
بیرون اتاق پرو روی صندلی ولو شد و زیر لب از آقای لیانگ پرسید: کار بعدیمون چیه؟!
 
آقای لیانگ که هنوز هم به خاطر اشتباه استایلیست لبخند میزد ، سرشو تکون داد و گفت: بعد از انتخاب نوع لباس ،برای تست گریم میریم ، و احتمالا تا عصر اونجا هستیم ، سالن تست دو تا خیابون بالاتره ، فعلا گریمور اصلی سر  پروژه ی دیگه ایه ، اما قراره تا اون موقع خودشو برسونه !
 
جان با تعجب نگاهش کرد و گفت: پس؟!
 
آقای لیانگ جواب داد: دستیار اولش امروز میاد سالن ، و تست اول رو انجام میده ، دیروز صبح با بقیه ی بازیگرا کار کرده و شما هم بعد از اینجا باید برای تست گریم برید !
نیم ساعتی  همونجا منتظر شدند تا بالاخره ییبو از اتاق پرو خارج شد و رو به جان کرد و با لبخند بهش گفت: نوبت توئه !
 
جان بدون اینکه حرفی بزنه از کنار ییبو رد شد و وارد اتاق شد!
 
استایلیست سرشو از روی برگه هاش برداشت ،نگاهی به جان انداخت و با لبخند بهش گفت: متاسفم ، نمیدونستم تو بزرگتری!

 NonesenseTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang