Magazine'; Lirry.

447 48 44
                                    

با پرت شدن مجله پورن روی سطح شیشه ای میز شونه های دانش اموز از 
ترس ا پرید.  
-این چیه؟ 
اب دهنش رو قورت داد و دستاش رو پشتش بهم فشرد.  
+مـ...مال من... نیـ... نیست.  
مدیر این دفعه کوله خاکی رنگ رو روی میز برعکس کرد و لیام افتادن 
چاپای دیگه ای از مجله رو روی میز دید.  
-میخوای بگی اونی که اینا رو تو مدرسه من میفروشه تو نیستی لیام پین؟ 
لیام برای یه لحظه دست از جوییدن لبهاش برداشت ولی وقتی جوابی پیدا 
نکرد سرش رو بیشتر تو یقه ش فرو کرد.  
-جواب منو بده! تو چند سالته پین؟
چشمای قهوه ایش که از اشک و مظلومیت ظاهری پر شده بودن رو به مدیر 
دوخت.  
+اقای استایلز... من فقط... به پولش...  
دست مدیر یقه کج شدش رو چنگ زد و تو صورتش خم شد.  
-پرسیدم چند سالته؟ 
انگشتای سفیدش دور مچای برنزه مدیر حلقه شدن.  
+نوزده!  
مرد یقه ش رو رها کرد و گذاشت سکندری بخوره مجله رو جلوی پسر کشید و روش ضربه زد.  
-اینجا چی نوشته؟ 
اب دهنش رو قورت داد و گوشاش از خجالت و استرس سرخ تر شدن.
+پسر کوچولوی سکسی با دیک ددیش...  
کف دست مرد روی میز شیشه ای کوبیده شد.  
-منظورم تیتر نبود! نوشته پایین مجله رو بخون.  
دستاش رو مشت کرد و به اقای مدیر که با خشم عجیبی منتظر بود زیر چشمی 
نگاه کرد. 
+مـ... مثبت بیست و یک.  
مدیر پوزخندی زد و مجله رو تو صورتش پرت کرد. 
-تو توی مدرسه من فیلم و مجله و ازین کوفتیای مثبت بیست و یک سال 
میفروشی؟ 
+پوستر!  
حرف مدیرش رو نا خوداگاه تصحیح کرد و بعد بخاطر اشتباهش لبش رو گزید.
هری غرشی کرد و سمتش خیز برداشت.  
-نمیفهمی که این چیزا به سنت و کوچولوی لای پات نمیخوره؟ 
لیام بهش فکر کرد. تنها راهی که وجود داشت تا از مدرسه به مادرش خبر 
ندن و اخراجش نکنن یه ریسک بزرگ محسوب میشد... باید فقط به شایعاتی 
که میگفتن مدیر مدرسشون گیه اعتماد میکرد...  
با یاداوری اینکه ممکنه حتی بعد انجام دادن اون هم با مامانش تماس میگیرن 
و اخراجش میکنن نفس عمیقی کشید.  
خواست که فقط این ریسک رو بپذیره و انجامش بده!  
لباش رو اویزون کرد و رو ی پاهاش تاب خورد.  
+اخه اون دوستش داره.  
چشمای مدیر گشاد شدن. روی صورت پسرک خم شد و سوالی نگاهش کرد.  
-کی؟
چونه پسر کوچیکتر لرزید و به دیکش اشاره ای کرد.  
-این ... ازونا دوست داره!  
چشمای عصبی مرد کم کم اروم شدن و دستشو نزدیک بدنش کرد. 
-چی؟
میدونست هیچکس نمیتونه ردش کنه... لیام چیزی بود که حتی پسرای 
استریت هم نمیتونستن چشم ازش بردارن. نفسشو بیرون داد و دست 
هری رو با دستاش گرفت.  
+خب فکر کردم شاید بقیه ام دوست داشته باشن برای همین  
مرد چونه ش رو گرفت و سرشو بالا برد... مغزش دیگه دانش اموز بودن و کم 
سن بودن پسر مقابلشو نمیدید...
زبونش رو گوشه لب خودش کشید و نفسای داغش رو روی لباش
پخش کرد.  
-اون دیگه چیا دوست داره؟ بیبی بوی...  
گونه های پسر تو چندثانیه سرخ شدن. میتونست حتی با شنیدن لحن مرد تنگ 
شدن باکسرش رو حس کنه.  
+یـ...یه...ددی!  
لبای داغ و مرطوبش رو روی گونه و لبای لیام کشید و لاله گوشش رو 
زبون زد. میتونست لرزیدنش رو حس کنه...  
-میدونستی که یه ددی تو همچین موقعیتی خیلی سخت تنبیهت میکرد؟ 
لیام لباش رو گزید و روناش رو بهم فشار داد. محض رضای خدا چه وقت 
تحریک شدن بود؟ به دیک هری از روی شلوار چنگ انداخت و نفس 
سنگینی کشید.  
+بـ...بله!
همونطوری که گوش پسرک رو میخورد دستش رو پایین برد و سگک کمربندش 
رو باز کرد.  
-پسر کوچولوی سکسی با دیک ددیش به فاک میره... نه؟ 
سرش رو از لذت زبون هری روی پوستش عقب برد و ایندفعه به یقه 
ش چنگ انداخت. صدای بیرون کشیده شدن کمربند لرزه ای به تنش 
انداخت.  
+بـ...بله ددی...  
هری زیپ شلوار پسر رو باز کرد و گلوی سفیدش رو با شهوت لیس زد... وقتی 
داشت پشت یقه کت پسرک رو میگرفت و تو دفتر میکشیدش فکر نمیکرد 
همچین چیزی گیرش بیاد.  
باکسر و شلوار پسر باهمدیگه روی زمین افتادن و مرد یکم بلندش کرد تا کامل 
دربیان.  
باسن نرم پسر رو چنگ زد گردنش رو وحشیانه مارک کرد.
+اهه...  
دکمه های پیرهنشم یکی بعد اون یکی باز شدن و لیام لخت تو دستای مرد 
در حال ناله کردن بود. هری کمرش رو گرفت و نیپل کوچیکش رو تو دهنش 
فرستاد لیسی به اون صورتی خوشمزه زد و محکم مکیدش.  
تو دستاش لیامرو چرخوند و روی میز خمش کرد.  
-دوست داری چند تا ضربه بگیری بوی؟ 
سر لیام با ترس به عقب برگشت و کمربند رو که تو دستای ددی پیچ 
میخورد دید.  
+نـ...نه!  
هری پوزخندی زد و ضربه اول رو طرف راست باسنش کوبید. دفتر مدیر فاصله 
زیادی با کلاسا داشت و اگه خوش شانس میبودن کسی اون سمت نمیومد.
+دد...ددی!
ضربه بعدی رو بین پاهاش کوبید و پیچیدن بدن بچه رو از درد تماشا کرد.  
-فکر کنم اینجوری بهتر تنبیه بشی نه؟ 
هق هقی از بین لباش در رفت و دندوناشو تو ساق دستش فرو کرد. هری
بین پاهاش روی زمین نشست و تخمای درشتش رو که با ضربه کمربند 
ملتهب شده بودن رو تو مشتش فشرد. بوسه خیسی به یه طرف باسنش زد و 
سیلی محکمی به تخماش زد. جیغ بلند لیام باعث شد زیر لب بهش 
بخنده و از روی پنجه هاش بلند شه.  
کرم مرطوب کننده رو از کشو بیرون کشید و پلمپش رو باز کرد بین پاهای پسر 
ایستاد و انگشتای چرب شده ش رو لای پاهاش کشید. دستای پسر رو به دیوار 
تکیه داد و سه تا از انگشتاش رو تو یه حرکت داخل ورودی تنگش فرستاد.  
نفس پسر از درد تو سینش حبس شد و لب پایینیش رو گزید.  
هری دستش رو دور کمرش حلقه کرد و به قفسه سینش دست کشید. شونه اش رو بوسید و با انگشتاش روی پروستاتش کوبید. اشک همه صورت پسر
رو پر کرده بود و نوک انگشتاش بخاطر فشاری که به ساق دست هری
میاوردن سفید شده بودن.  
+بس..بسه!  
هری بین گردن و شونه ش خندید و گاز محکمی از پوستش گرفت. خون 
روی انگشتاش نشون میداد چقدر بدن پسر روبه روش حساسه ولی هیچ چیز 
نمیتونست متوجهش کنه... حتی اینکه امسال سال اولش به عنوان یه مدیره و 
ممکنه تا اخر عمرش از هر شغل دولتی محروم بشه.  
-هنوز برای بس کردن زوده بوی...  
انگشتاش رو بیرون کشید و دیکش رو از شلوار بیرون اورد. کرم رو روی 
طولش پخش کرد و کلاهکشو روی حفره پسر کشید. ناله خفه لیام تو گلوش 
پیچید و سرشو به دیوار تکیه داد. اسپنک محکمی به یه طرف باسنش خورد و یهو همه اون دیک وسط پای مدیرشون رو تو حفرش حس کرد.  
دیواره هاش میسوخت. هری نیپلش رو بین 
انگشتاش فشار داد و از تنگی دورش ناله کرد.
-داخلت بدجور داغه بیبی بوی.
لباش رو به گردنش کشید و خیس بوسیدش... کمر لیام رو محکمتر گرفت تا 
روی زمین پخش نشه. کمرشو عقب برد و با همه قدرتی که داشت داخلش 
کوبید... با هر ضربه ای که میزد لیام بلند داد میزد و به دستاش چنگ 
مینداخت... ساق دستاش با ناخونای پسرک زخم شده بودن و باریکه خون روی 
رونای سفید پسر به چشم هری نمیومدن.  
با ناله بلندی داخل لیام خالی شد و دیکش رو از حفره ش بیرون کشید.  
یکی از دستاش رو زیر رون لیام برد و بالا کشیدش. سر لیام روی شونه 
ش افتاده بود و لکه های پراکنده کامش روی دیوار نشون میداد چقدر با شدت 
ارگاسم شده.  
پوزخندی بهش زد و انگشتاش رو دور دیک کوچیکش حلقه کرد. لیام چنگی به 
ساق دستش زد.  
زبونش رو روی گونه خیس از اشکش کشید و دیکش رو پمپ کرد.
نه ضعیفی از بین لباش در اومد و بعد با تند شدن حرکت دست مدیر جاشو به 
ناله های عمیقش داد. با بدجنسی خایه هاش رو میمالید و نوک دیکش رو 
فشار میداد. تا وقتی که اون مایع سفید و غلیظ روی دستش و شکم لیام
نپاشید از فشردنش دست برنداشت.  
پلکای لیام از ضعف روی هم افتادن و همه مدتی که داشت کم کم به 
خواب میرفت کراوات تمیز مدیر رد کام و خون رو از روی بدنش پاک میکرد.

LIRRY.Where stories live. Discover now