حسادت خورشید

524 142 374
                                    

این بار که چشم باز می‌کنم درحال صحبت با یک ستاره می‌بینمت.

چشمان آسمانیَت را بسته ای و به حرف های زمزمه وار او می‌خندی.

چگونه چشمانت به تنهایی، آسمانی لاجوردی‌ست ولی به عنوان ماه در آسمان می‌چرخی؟

چگونه عاشقی هستی که می‌توانی با دیگر چیزها به جز معشوقت، گرم بگیری و توجه کبودت را نثار بقیه کنی؟
پس چرا من نمی‌توانم نگاه خیره‌ام را از اندام هلالی‌ شکلت بگیرم؟

نکند عاشق نیستی؟

یعنی می‌گویی می‌توانم روی احساساتم امیدوار شوم تا تو نیز، مرا دوست بداری؟

به آن ستاره هم حسادت می‌کنم، من حتی به هوای اطرافت غبطه می‌خورم که او می‌تواند تن سردت را لمس کند و من نه‌.

اشکی در چشمان طلایی رنگم جمع می‌شود.
چرا چشمانم خورشیدی‌ست؟
من انها را سبز می‌خواستم.

اخر اگر سبز بود می‌توانستم مکمل آبی رنگ تنت شوم.
درست مثل معشوقت که سبز آبی‌ست.

شاید در دنیایی دیگر توانستم انهارا سبز داشته باشم.
آن دنیا که دستت را بگیرم و تمام مدت در بغل گرمم نگاهت دارم.

می‌گویند، صاحب قبلی خورشید، چشمانش طلایی رنگ بود و وقتی عاشق گل رزی قرمز رنگ در زمین شد، خورشید را ترک کرد و به سمت معشوقش رفت.

شاید به خاطر همین چشمان من طلایی‌ست و نمیتوانم آبیِ تو را کامل کنم‌. تقاص عشق او را هزاران سال است که من پس میدهم.

خورشیدِ پیشین را سرزنش نمی‌کنم.
اگر من هم می‌توانستم، حاضر بودم یکی از چال های روی بدنت باشم تا فقط از نزدیک لمسَت کنم.

چرا من نمی‌توانم؟

از چال های زیبای بدنت گفتم.
چگونه با آنها هم بی نقص بنظر میرسی ای ماه من؟

اشکی که از گوشه چشمم ریخت، تبدیل به شهاب سنگی اتشین شد و به سمت معشوقت به حرکت درامد.

ناراحت نشو.
او آسیبی نمی‌بیند شاید تنها خراش کوچکی بردارد.

من کسی نیستم که به خاطر عاشقَت بودن، به معشوقت درد بدهم.

زمانی که توجهت به آن سنگ نورانی جلب می‌شود، با کنجکاوی مسیر امدنش را دنبال می‌کنی و به من می‌رسی.

وقتی چشمان کهکشانی‌ات به مال من گره می‌خورَد، احساس گرمایی مفرط می‌کنم.

گرما از قلبم ساطع و بازتابش به زمین می‌رسد.
فکر کنم اورا بیش از معمول، گرم نگه داشتم.

لبخند زیبایی می‌زنی و به ارامی دستت را تکان می‌دهی.

یعنی می‌خواهی بگویی بعد از سالها پرستیدنت، متوجهم شدی و میخواهی از اعماق قلبم با خبر شوی؟

لبهای نازک براقت را تکان می‌دهی و کلمه ای به زبان می‌اوری.
راستی، چطور است که آن دو برخلاف تن نیلی و شیری‌ات، رنگ سرخی دارند و از مابقی تنت پیروی نمی‌کنند؟

_سلام

با شنیدن صدای مخملی‌ات که مخاطبش خودم هستم کلمات را گم می‌کنم ولی در اخر با لب‌هایی لرزان، سلامی می‌دهم.

_گریه می‌کردی؟

سرم را به نشانه مخالفت تکان می‌دهم و تو به آهستگی می‌خندی.

_من باید برگردم؛ فردا دوباره می‌بینمت

گفتی، رفتی و نفهمیدی چیزی تا متلاشی شدن خورشید باقی نمانده.

••••••••••••••••••••••
امیدوارم متوجه اینکه منظور از خورشید سابق و گل رز قرمز کیا هستن، شده باشید.
بر اساس رنگها...

عیبی ایرادی هست بگید:">

blou moonWhere stories live. Discover now