قسمت سوم: بدو

244 81 43
                                    



 

 


ḻ̷̊̆͛̓̿̈̽̐̎̒͜ǫ̷͈̞͙̮̑̓ă̸̺̟̬̭d̴̡͇̞̖̪͈͊̈́͆̿̌͝i̴̢͉̜̤͈̲̳̬̪͆̈́̃̔̎͝n̸̨̡̳̱̬̗̗͚͓͐͋̃̂̕͠g̵̛͕̯̅͜ ̴̭͇̦̟̲̱̯̙͎̈́̽̽̋͑̈͜d̶̟̱̟̰̞́͒̋́̆́͋͝i̵̳̰̟͉̙̗͖̙͂̈́̎̿̅͊̉š̵͘͝c̵̨̠̭̫͖͔̹͛͋̈̏̉̋͝ͅ

. . .

𝚟𝚕𝚘𝚐 𝚝𝚑𝚛𝚎𝚎 :
𝚛𝚞𝚗

فردای آن روز، تهیونگ پس از یک دوش کوتاه سحری با لیوانی پر از چایی در یک دست و دوربینی که از گردنش آویزان بود، تنها روی یکی از نیمکت های چوبی در اعماق پارک جنگلی نشسته بود و به آواز پرندگان گوش می‌سپرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

فردای آن روز، تهیونگ پس از یک دوش کوتاه سحری با لیوانی پر از چایی در یک دست و دوربینی که از گردنش آویزان بود، تنها روی یکی از نیمکت های چوبی در اعماق پارک جنگلی نشسته بود و به آواز پرندگان گوش می‌سپرد. دوست داشت قبل از دست به کار شدن کمی خود را با محیط آرام آنجا سازگار کند. سپس بلند شد و دوربینش را برداشت، قابش را کنار زد و آن را کمی جلوی صورتش تنطیم کرد. با نگاهش دنبال سوژه به جست و جو پرداخت.

پیدا کردن منظره‌های جالب برای شکار کمی کار سختی بود و تهیونگ باید مانند پلنگی که در کمین طعنه نشسته باشد صبورانه منتظر می‌ماند.

خوشبختانه پس از حدوداً دو ساعت موفق شده بود عکس‌های قابل تحسینی بگیرد. مثلاً از عنکبوتی که اندازه‌ی دو بند انگشت او بود عکسی گرفت که موجود کوچک‌تر که بی‌حرکت بود را بین چنگال‌هایش فشار می‌داد و ذره ذره از آن گاز می‌گرفت. همین‌طور دارکوبی رنگی را دید که با نوک تیز و درازش حفره‌ای درون درخت درست می‌کند. در کل از نتایجش راضی بود.

زمانی که تصمیم به برگشت گرفت، نزدیک ظهر بود و صدای نسیم بود که در گوشش می‌پیچید‌. داشت ‌از سکوت جنگل لذت می‌برد که صدایی ناگهانی او را از جا پراند. قرچ. قرچ. قرچ‌.
مانند صدای شکستن جوب‌های خشک زیر پا بود که از فاصله‌ای نه چندان دور از جایی که تهیونگ ایستاده بود می‌آمد.

در لحظه‌ی اول با خود فکر کرد که لابد یکی دیگر از دانشجوهاست که برای کار یا تفریح پا به آنجا گذاشته‌؛ اما صدا با وجود نزدیکی‌اش کم‌تر شده بود. تالاپ! جسمی سنگین محکم با زمین پوشیده از برگ برخورد کرد و متوقف شد. صدای غرش ضعیف و پریشانی را شنید. قلب تهیونگ در سینه فرو ریخت. آنجا چه رخ داده بود؟ ممکن بود کسی بیهوش افتاده باشد؟ آیا باید به سمت صدا می‌رفت؟

𝗵𝘁 𝘀𝗮𝘇𝗮 .Where stories live. Discover now