زخم نهم

198 66 4
                                    

از وقتی جنو وضعیت جه‌مین رو دیده بود، مثل چسب بهش چسبیده بود و ازش جدا نمیشد، تموم طول تابستون جنو فقط وقتایی از جه‌مین جدا شده بود که میخواست با رنجون بره سر قرار، میدونست بهترین دوستش فقط نگرانشه و میخواد بهش کمک کنه، ولی در واقعیت داشت دقیقا برعکس این کار رو انجام میداد.

دلش میخواست سرش داد بزنه، بهش بگه که تنها بزاره، که اینقدر همه چیزایی که میخواست توی زندگیش داشته باشه و نمیتونست رو بهش یادآوری نکنه، داشت درد میکشید، بند بند وجودش پر از درد بود و جنو هم اینو میدونست، چیزی که نمی دونست این بود که دلیل این درد بهترین دوستش، خودشه.

جه‌مین جلوی توالت زانو زده بود -پوزیشنی که اون روزا زیاد خودشو توش میدید- و هق هق میکرد.
روی آب به جای گلبرگ های همیشگی، غنچه های کامل شناور بودن؛ یه نشونه از این که چقدر وضعیتش بدتر شده.
میدونست، میدونست که داره به آخرش نزدیک تر میشه، چیزی که نمی دونست این بود که چقدر تا بالا آوردن گل های کامل زمان داره ..

The Blue Bird | Nominحيث تعيش القصص. اكتشف الآن