Chapter 6-1: Red Ruby

64 35 4
                                    

چپتر 6 پارت 1: یاقوت سرخ

بعد از خروجشان از دروازه دود مشکی رنگ در حال سقوط بودند که ناگهان مه سبز رنگی دورشان را گرفت و بعد به آرامی پاهایشان را روی زمین گذاشتند.

کمی طول کشید تا متوجه پسری شوند که با شنل کرم رنگی سمتشان می دوید.چانیول با ترس آب دهانش را پایین فرستاد و با بهت زمزمه کرد:«با این لبخندی که من رو لباش می بینم شک ندارم از هر چی ساحر تا الان دیدیم وراج تره.خوش به حال لوهان هیونگ و شیومین هیونگ.حداقل سانها این مدلی نبود!»

کای که حرف های چانیول را شنید نگاهش را از پسری که سعی میکرد با سرعت بیشتری بهشان نزدیک شود گرفت و رو به چانیول با حالت منطقی همیشگیش گفت:«هیچ کدوم بدبخت تر از جونگ کوک و تهیونگ نیستیم که با سه تا ساحر رفتن اوکی؟؟و در ضمن هیچ وقت ناشکری نکن!!هر وقت فکر کنی بدتر از این نمیشه یکی پیدا میشه و یا یه اتفاقی میوفته تا بهت ثابت کنه چرا،بدتر از اینم میشه!!»

چانیول حرفی نداشت تا در جواب نصیحت منطقی کای بگوید پس در سکوت کنار بکهیون ایستاد و منتظر رسیدن ساحر جوان ماند.

بالاخره پس از مدتی پسری که تقریبا هم قد بکهیون و کیونگسو بود و موهای مشکی رنگ کوتاهی داشت بالاخره با نفس نفس در چند قدمی شان ایستاد و خم شد.

دستانش را روی زانوهایش گذاشت و کمی صبر کرد تا تنفسش عادی شود و بعد از نفس عمیقی دوباره سرش را بالا آورد.لبخند شادی زد و با انرژی عجیبی گفت:«سلام به همگی!! من کیم میونگ جون هستم که میتونین ام جی صدام کنین!!رنگ گل نشانم زرده و خب یه جورایی خوش صحبت ترین عضو گروه آسترو هستم امیدوارم خوب با هم کنار بیایم و ببخشید اگه بعضی وقتا یکم زیادی صحبت کردم»و با شرمندگی پشت گوشش را خاراند.

دهان چانیول از تعجب باز ماند.

یعنی پسر رو به رویش بین یک جمع ساحر به عنوان وراج ترین شخص انتخاب شده بود؟!

تعجب بیشترش به خاطر کلمه ای بود که ام جی برای پوشاندن "وراج" استفاده کرده بود و آن کلمه "خوش صحبت" بود!!

بکهیون که واکنش چانیول را دید لبخند محوی زد و بعد رو به ام جی گفت:«از دیدنت خوشحالم ام جی ولی ما عجله داریم و همینجوری هم بیشترین وقتمون تو قطب هدر رفته باید سریع تر بریم پیش پدرای من و ماموریتمون رو انجام بدیم.خب تو میدونی اونا کجان؟؟»

ام جی لبخند دیگری زد و بعد از اینکه سرش را به نشانه تایید تکان داد گفت:«آره میدونم بیاین بریم راه رو نشونتون میدم»و سریع برگشت و جلوتر از بقیه حرکت کرد.

کای دستش را پشت کمر دی او گذاشت و وقتی سر پسر کوچکتر سمتش چرخید لبخندی زد و گفت:«بیخیال دیگه برای ماها که باید عادی شده باشه.نا سلامتی ارباب همشون،لی پیش ماس»و کیونگسو فقط تکخند آرامی کرد.

Night's Kings[Full]Where stories live. Discover now