Ep 2:مال من باش

45 11 2
                                    

از دید بکهیون

"لطفاً دوست دختر قلابیم باش"
ملتمسانه گفتم.

"چیه تو بشم...؟!سرت جایی خورده؟مریض شدی؟"
با چشمهای از حدقه بیرون زده در حالی که سرم رو چک میکرد تا ببینه مریضم یا نه پرسید.

"سئوهیون...من جدی ام,لطفاً کمکم کن"

"آره...تو جدی مریض شدی,فکر کنم دکتر بتونه کمکت کنه پس اگه اجازه بدی من زندگی طبیعی برای خودم دارم"
داشت باز میرفت که گرفتمش چون مینهو دقیقاً این سمت میاومد,اومده بود دوست دخترش لیسا رو ببینه😠من از هردوتاشون متنفرم!!!

تو جدی مریض شدی,فکر کنم دکتر بتونه کمکت کنه پس اگه اجازه بدی من زندگی طبیعی برای خودم دارم"داشت باز میرفت که گرفتمش چون مینهو دقیقاً این سمت میاومد,اومده بود دوست دخترش لیسا رو ببینه😠من از هردوتاشون متنفرم!!!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(دفعه پیش که یه بار این داستان رو آپ کرده بودم بعضی از خواننده ها بهم حمله کرده بودن ولی دوستان اینها شخصیت‌های یه داستانن و خصوصیات یه شخصیت به این معنی نیست که اون فرد توی واقعیت هم این شکلیه)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(دفعه پیش که یه بار این داستان رو آپ کرده بودم بعضی از خواننده ها بهم حمله کرده بودن ولی دوستان اینها شخصیت‌های یه داستانن و خصوصیات یه شخصیت به این معنی نیست که اون فرد توی واقعیت هم این شکلیه)

"هی بیون!دوست دختر خیالیت کجاست؟"
مینهو با نیشخند ازم پرسید و من با التماس به سئوهیون خیره شدم.

"بنظر میرسه این پسر گوگولی نتوسته یکی برای خودش جور کنه"
لیسا با طعنه گفت.

"آره...چون دوست پسر جنابعالی همزمان هرچی بوده بُر زده"
سئوهیون هم کم نیآورد و جوابش رو داد.

"ببخشید!!!یادم نمیآد اسمت چی بود...آهان سئوهیون...تو اینجا چی میخوای؟"
لیسا با حالتی که انگار از چیزی چندشش شده گفت.

"اون دوست دخترمه"
یه چیزی پروندم تا شانسم رو امتحان کنم.

"چی؟!"
مینهو شوکه شده و کمی عصبی پرسید.

"راست میگه؟"
لیسا از سئوهیون پرسید.

"آره...اون دوست پسرمه"
صبر کن ببینم سئوهیون چی گفت؟!

"امکان نداره...من باور نمیکنم...شما از هم متنفرید...این قلابیه...من گول نمیخورم"
مینهو ناباورانه گفت.

"باور نکن ولی ما یه هفته اس که با همیم,درست بعد از اینکه هفته پیش توی حبس با هم بودیم و از همه پنهونش کردیم چون دوستامون از هم بدشون میاومد. ما فهمیدیم از هم خوشمون میآد و شروع کردیم قرار گذاشتن"
سئوهیون توضیح داد،فکم از تعجب افتاد پایین.این دختر استاد دروغ گفتنه!!

"اگه راست میگی ثابتش کن,ببوسش"
لیسا بهم گفت و من نمیدونستم چیکار کنم.سئوهیون زنده زنده آتیشم میزنه...من برای مردن خیلی جوونم خدا😫

"زود باش...بگذار ببینم تا کِی میخوای ادامه بدی"
مینهو با نیشخند گفت.
سمت سئوهیون چرخیدم,صورتش رو قاب گرفتم و لبهام رو روی لبهاش کوبیدم,بوسیدمش اون هم عمیق و هوس انگیز و....سورپرایز شدم زمانی که جواب بوسه ام رو داد.
بعد از چند دقیقه نفس گیر کشیدیم عقب درحالی که هیچ ایده ای نداشتیم چی شده.

"اااااممم...ببخشید...از بابت بوسه منظورمه"
کنار گوشش زمزمه کردم.

"ایرادی ندار...چی؟!تو ازم معذرت خواستی؟!حتماً مریض شدی"
متعجب بهم گفت.

"آره شاید...پس دوست دختر قلابیم باش"
لیسا با گفتن یک 'ایش' کِشدار اونجا رو ترک کرد و مینهو هم به دنبالش رفت.

Fake BoyfriendWhere stories live. Discover now