Chapter 29

1K 106 8
                                    

"فقط چند ساعت طول میکشه. باز هم خیلی خیلی متاسفم، واقعا —"

"یوگیوم، مشکلی نیست،" تهیونگ خندید، با نگاه نگران پسر بهش سرش رو تکون داد، قدمی به جلو برداشت و دستش رو روی شونش گذاشت، "جدی میگم، تو مثل خانواده ی ما میمونی. هیچ مشکلی نیست، باشه؟"

یوگیوم نفس عمیقی کشید که چتری های روی صورتش رو تکون داد، "ممنون؛ جدی میگم، خیلی ممنونم."

"خب، الان کجاست؟" تهیونگ پرسید و نگاهی به ماشینی که جلوی در پارک شده بود انداخت.

"نوی ماشین منتظره،" یوگیوم بیرون رفت و تهیونگ دنبالش راه افتاد،

"همونجور که گفتم، همه ی وسایلش همراهشه؛ یک جفت لباس اضافه محض احتیاط و عروسک هاش هم توی کولشن. اصلا بد غذا نیست، میتونی هر چیزی که خودتون میخورید بهش بدی، اون —"

"اسمش چیه؟" تهیونگ بین حرف های پسر پرید و ابرویی بالا انداخت، "حس میکنم اگه میخوای کل روز مراقبش باشم باید اسمش رو بدونم!"

"فقط چند ساعت،" یوگیوم تصحیحش کرد، "اسمش جیهونه."

"گقتی هم سن گوکه؟"

"آره، هم سن واقعیش و هم وقتی که لیتل میشه،" یوگیوم مکثی کرد و دستش رو روی دستگیره ی در گذاشت، "یکم خجالتیه، طول میکشه تا باهات گرم بگیره."

تهیونگ هومی گفت و به پسر که در ماشین رو باز کرد و سرش رو داخل برد خیره شد.

"جیهونی؟"

مکثی پیش اومد، چند ثانیه بعد یوگیوم سرش رو از ماشین بیرون آورد و پسری که کولش رو به سینش چسبونده بود، پشت سرش از ماشین خارج شد.

تهیونگ با دیدن پسر بامزه لبخندی زد. موهای بهم ریختش توی صورتش ریخته بودن و تیله های گردش با خجالت به پسر بزرگتر خیره شدن.

"جیهونی،" یوگیوم موهای پسر رو نوازش کرد و لبخند ملایمی زد، "این تهیونگ هیونگه. قراره یکم مراقبت باشه، خب؟"

جیهون لبش رو گزید و با ملایمت از پسر عموش پرسید، "ی-یوگی هیونگ کجا میره؟"

"آیش، هیونگ براش یه مشکلی پیش اومده،" یوگیوم با آه پشیمونی توضیح داد،

"خیلی متاسفم. تا یک مدت کوچولو مشکلی برات پیش نمیاد؟ بیشتر از چند ساعت طول نمیکشه. میدونم که قرار بود امروز رو با همدیگه بگذرونیم، خیلی متاسفم."

جیهون نگاهی به زمین انداخت و قلب تهیونگ با دیدن چهره ی بامزش لرزید، "ولی جیهونی دلش برای یوگی هیونگ تنگ میشه."

یوگیوم نگاهی به تهیونگ که سعی داشت جلوی نگاه شیفتش رو بگیره انداخت.

"تهیونگ خیلی خوب ازت مراقبت میکنه،" پسر توضیح داد، "قول میدم."

Ain't Nobody Taking My Baby! (Persian Translation) | Vkook, Yoonmin, NamjinDonde viven las historias. Descúbrelo ahora