part4

4.4K 88 11
                                    

اصکی:تا آخر
◇اسمات نامجون◇
داشـتم شام اماده میکـردمو اهنـگ گوش میکـردم..اصلا متوجه حضـور نامجون نشده بودم تا اینکـه ی دسـتی از پشت بغـلم کرد..که ترسیدم و برگشـتم نگاش کردم
-نترس بیب منم
هدفونو از گـوشـم برداشـتم..
+ترسوندیم
-ببخشید
+ولش کن..خوبی
-اگه ت خوب باشـی منم خـوبم
لبخندی زدمو محکـم بغـلش کردم..
-ایی بیب دردم گرف اروم تر
+اخه دلم برات تنـگ شده بود
سرمو بوسید و گف
-منم دلم برات تـنگ شده بود...
شامـو حاضر کردمـ دیدم نامجـون رو مبل نشسته..ظرفارو بردم رو مـبل و شروع کردیـم ب خوردن غذا..بعد چن دیقه غذامـون تموم شد..
-خیلی خوشمزه بـود..
+نوش جونـت
خاستـم بلند شم که نامجـون دسـتمو گرفـتو منو انداخت رو مبـل
+چیکـار میکنـی
-هیـچی فق میخایـم ی شب رومانتیک باهم داشـته باشـیم..
-
+اینطوری نمـیشه
-اتفاقا فق اینطوری میـشه
+نامجون ولم کن..من میـترسم
-نتـرس...قراره خوش بگـذره
اما قبل اینکه حرفی بزنم لبامو بوسـید..بدنـم میلرزید ولی همراهـیش کـردم
-اه بیب اروم باش..
و سرشـو تو گردنـم فرو بـرد..و کیس مارک های وحشتناکـی روشـ میزاشـت..
لباسمو جر داد و سوتینمو باز کرد..با سیـنه هام ور میرفتو اونارو میمالوند..
+اهه نامجـون اذیـتم نکن..دیگه نمیتونم صبر کنم
-فک میکردم میترسی
+ن دیگه نمیترسم فق عجله کن
لباساشو در اورد و..دیک*شو تو دستـاش گرفـت با اون دستش دستامو بالای سرم برد..و دیک*شو رو ورودیم تنظـیم کرد و اروم واردم کرد که از درد چشمامو رو هم فشار دادم و جیغ کشیدم..
-هییس بیبی اروم باش..الان عادت میکنی
+ایی نامجون.. درش بیاار اییی
-اروم باش..
بعد اینکه عادت کردم شروع کرد ب تلمبه زدن..انقد تند تلمبه میزد که سریع ارضا شدم..
+بسع دیگه
-ولی من کارم تموم نشده..
که با اه مردونه ای توم خالی شد و ازم کشـید بیرون..
-برای اولیـن بار عالی بود..
مشتی ب سینش زدمو گفتم
+ت گفتی ب هردومون خوش میگذره ولی ب من فق درد رسید
-ببخشید نتونستم خودمو کنترل کنم..
______________________
♡وانشات جین♡
حدود ۶ ماه بود با جین ازدواج کرده بودم زندگی خوب بود
جین هر شب دیر میومد خونه یا بعضی از مواقع اصلا نمیومد
ساعت ۳ شب بود در با شدت باز شد سریع به طرفش رفتم افتاد تو بغلم بدنش داغ داغ بود
کشون کشون بردمش سمت تخت و خوابوندمش دستمال اوردم و گذاشتم تو سطل
دستمو کشید و افتادم تو بغلش
+جیناا تب داری ولم کن
- من شام نخوردم پس یه چیز خوشمزه دارم
+بدش به من خودم یه چیز سالم دارم
-تو که سالمی پس ضرر نداری
+چ...یی مم.ن
-اره خود تو  من خیلی خستم و گشنمه
لباشو گذاشت رو لبام و شروع به باز کردن لباسم کرد لباس هاشو در اورد
چون خسته بود کار زیادی نکرد
لباشو رو گردنم و شروع کرد به مارک کردن گردنم
لباشو گذاشت رو لبام و اروم واردم شد
بد از چند دقیقه شروع کرد به حرکت اروم بودن
+محکم ترر!
-تو داری بهم دستور میدی ... ؟ به خواست خودم شروع کرد به محکم زربه زدن
بلخره ارضا شد و توم خالی شد
یک ماه بد
حالم بد میشد جین میگفت حاملم خودن این حسو داشتم رفتم ازمایشگاه و جواب ازمایش مثبت بود
رفتم خونه و با جین زنگ زدم جین هرشب دیر میومد ولی وقتی بهش گفتم ساعت ۴ عصر خودشو رسوند خونه و درو براش باز کردم
محکم بغلم کرد و  فشرد تو خودش
+الان بچه مون خفه میشه
بوسه ی رو لبم کاشت و رفتیم طرف کاناپه
+چقدر زود اومدی
-اره پی دی نیم بخاطر بابا شدن بهم مرخصی داد
رفتم تو بغلش و سرم رو گذاشتم رو پاهاش دستش تو مو هام بود و دستشو از توش رد میکرد
تو بغلش خوابم برد بیدار شدم دیدم تو اتاقم لباس مشکی پوشیدم و امدم پاین
جین برا شام سوپ پخته بود
۲ تا ظرف برام ریخت و به زور همشو داد بخورم
شب جین داشت فیلم نگاه میکرد خونه رو جمع کردم و جین اومد کمکم جمع کردیم رفتیم رو کاناپه مشغول فیلم دیدن شدم
+جین من خوابم میاد میرم بالا تلوزیون رو خاموش کن
-باش عشقم برو منم میام
رفتم بالا و لباس ها مو عوض کردم داشتم با خودم و بچه حرف میزدم
+میدونی من چقدر تنهام وقتی بابات نیس تو باید مرد خونه باشی
شاید مسخره بیاد ولی من وقتای که جین نمیاد خونه میترسم
جین
ا.ت داشت حرف میزد با خودش گوشمو چسبوندم به در
اون میترسه ؟ اروم خندیدم و رفتم تو
-از کجا معلوم پسره ؟
+ههه تو کی امدی
-الان همشو شنیدم
رفتیم تو تخت و خوابیدم
+فک کنم دو قلو باشن
-ا.ت یعنی اونا از من خوششون میاد ؟
+چرا نیاد
-اخه فک کنم به تو بیشتر وابسته بشن
-هر بچه ای به مادر وابستس و دوسش داره البته عاشق پدرشه کی رو دیدی از پدرش بدش بیاد
۸ ماه بد
ا.ت حالش خوب نبود و داش جیغ میزد رفتم تو اتاق ا.ت داشت به خودش میپیچید
بردمش بیمارستان و رفتم تو
حدود ۲ ساعت بود ا.ت داخل اتاق بود پرستار امد بیرون
* خب اقای کیم بچه ها سالمن مادر همین طور
۳ سال بد
بچه ها مون ۳ ساله شده بودن
تصمیم گرفتیم که اسمشون رو ...... و ..... بزاریم
ا.ت نگران بچه ها بود و ازشون مراقب میکرد انقدر خسته میشدن که خوابش میبرد ا.ت رو کاناپه خواب بود و رفتم پوتو روش کشیدم
نمیدونم که باید چیکار کنم از بچه ها مراقب کنم یا پیش ا.ت بمونم؟
________________________
☆وانشات جیمین☆
آخرین بیمار و تا دم در همراهی کردی... بعد از بستن در 
کش و قوسی به بدنت دادی ... حسابی خسته بودی و تنها چیزی که بهش نیاز داشتی تخت نرم و بغل نرمتر جیمین بود ... 
اما با یاد آوری اینکه جیمین امشب تا دیر وقت تمرین داشت و شب پیش پسرا می موند حالت گرفته شد... با بلند شدن صدای در به طرف در برگشتی ..
+بفرمایید 
 بعد از چند دقیقه منشیت وارد شد: خانم دکتر من دارم میرم . کاری با من ندارید؟!
لبخندی زدی و جواب دادی :نه عزیزم میتونی بری ...
خواست بره که انگار چیزی یادش اومد برگشت سمتت : راستی یه نفر اومده اینجا و با شما کار داره ... هرچیم که بهش میگم باید وقت قبلی بگیرید میگه از آشنا هاتونه ...
+خب چرا بش نمی گی بیاد تو ؟!
صداشو پایین آورد و زمزمه کرد :راستش خیلی مشکوک میزنه ... سرتا پاش مشکیه و کلاه و ماسک زده به خاطر همین صورتش معلوم نیس... 
گیج نگاهش کردی و بعد چند ثانیه جواب دادی :مشکلی نیست بگو بیاد تو ...
۰میخواید منم پیشتون بمونم ؟!
+نه عزیزم ... تو میتونی بری ...
 سرشو تکون داد و رفت ... مشغول جمع کردن وسایلت شدی که در باز شد و مرد سیاه پوشی وارد اتاق شد ... 
سر تا پاش و زیر نظر گرفتی و با حدسی که زدی لبخندی گوشه لبت نشست و اسم شخصی که توی ذهنت بود و به زبون آوردی : جیمینااااا...تو اینجا چیکار میکنی؟! مگه امشب تمرین نداشتین؟!
ماسکش و پایین کشید ... اون لبخند جذابش مثل همیشه روی لباش بود ... آروم آروم جلو اومد و تو رو توی بغلش کشید ... نفس عمیقی کشیدی که باعث شد عطر تلخ و سردش توی مشامت بپیچه ... تو دیوونه ی این بوی همیشگی بودی ...
بالاخره لب باز کرد: دلم خیلی برات تنگ شده بود... به خاطر همین تو خودم بودم ... پسرا هم برا اینکه حالم خوب شه گفتن من بیام پیش تو و به جاش فردا بیشتر تمرین کنم ..
از این همه بی قراریش لبخند بزرگی زدی ... سریع ازش جدا شدی و به طرف وسایلت رفتی...
+بزار وسایلام جمع کنم بریم خونه ... (نگاهت و از وسایل گرفتی و با لبخند بهش خیره شدی) امشب عجیب دلتنگتم...
کلاهش و برداشت و لبش و گزید ... مثل همیشه دستش و توی موهاش فرو کرد و کلافه بهت خیره شد : میشه همین جا دلتنگی مون و بر طرف کنیم ...
بهت اجازه جواب دادن نداد ... با گام های بلند به سمتت اومد ... دستاش و دو طرف صورتت گذاشت و لبات و بین لباش اثیر کرد ... برعکس حرکت سریعش لباتو خیلی نرم و آروم مک میزد و توهم همراهیش می کردی ... هر چند دقیقه یه بار ازت جدا می‌شد و حالت لب گرفتنش و عوض می کرد ... همون جوری که لبات و می بوسید به طرف تخت تک نفره توی اتاق بردتت و آروم گذاشتت روش ... بالاخره از لبات دل کند و پیشونیش و به پیشونیت چسبوند ... هردو تون عرق کرده بودید و نفس نفس میز دید ... بوی مواد ضد عفونی کننده و لوازم پزشکی یکم فضا ور زننده میکرد اما برای هیچ کدوم تون  مهم نبود ... دستاش به سمت پیرهنت رفت و چندتا دکمه اولش و باز کرد ... سرش و جلو آورد ... لاو بایتی روی تر قوه ات گذاشت زبونش و از ترقوه ات تا بالای فکت کشید و در گوشت زمزمه کرد : تو بهترین بیبی دنیا برای ددیتی ...
لبخند گنده ای روی لبات نشست و خیلی سریع هودیش و از تنش در آوردی... خواستی دستات و روی پکاش بکشی که با صدای در متوقف و بلافاصله از هم جدا شدین ...
۰ خانم دکتر حالتون خوبه...
به جیمین که زیر لب غر غر میکرد نگاهی انداختی و با خنده به طرف در رفتی و خیلی کم جوری که جیمین معلوم نباشه بازش کردی...
منیشیت با کنجکاوی و کمی نگرانی بهت خیره شدو خیلی سریع نگاهش به سمت گردن و یقه بازت رفت ... خودت و جمع و جور کردی ولی مطمعن بودی که کبودی روی گردنت و دیده...
تعظیمی کرد : ببخشید مزاحمتون شدم ...من دیگه میرم...
خیلی سریع به سمت میز رفت و بعد از برداشتن وسایلش از مطب بیرون زد ...
لبخندی  زدی... با پیچیده شدن دستای جیمین دورت لبخندت گنده تر شد ... به طرفش برگشتی و اونم به دیوار چسبوندت و به لبات حمله کرد و در همون حال دکمه های لباستو کامل باز کرد و همراه با روپوش بیمارستان از تنت درش آورد ...لبات و وحشیانه میمکید و گهگاهی گاز های ریزی ازشون می‌گرفت ... دستش و پشت کمرت برد و بند سوتینت و بازکرد ... شروع کرد به بوسه های ریز گذاشتن از لبت تا سینه هات ... خیلی حریصانه به دندون میکشید شون و ناله های تو رو بلند میکرد ... تو هم بیکار نموندی و شروع به باز کردن کمربند و بعد شلوارش شدی و تویه حرکت شلوار و لباس زیرش و باهم از تنش در آوردی... عضوش کاملا بزرگ شده بود ... هیچ وقت واسه این کار پیش قدم نمی شدی اما این دفعه دلت می خواست جیمین و دیوونه کنی ... سرش و نوازش کردی و همراه با آهی که کشیدی سینه ات و از بین دندوناش بیرون کشیدی ... گیج بهت خیره شد اما با دیدنت که روی زمین روی زانو
هات نشستی متوجه شد و لبخندی زد ... عضوش و تو دستات گرفتی و شروع به مالش دادن کردی ... کم کم زبونت و روش کشیدی و بالاخره عضوش و کامل تو دهنت کردی ...
+اههه... س..سی گرل ... این ...اههه..عالیه ... تو بهترینی...اههه..همین جوری....ادامه بده....
حرکاتت و سریع تر کردی و بعد از چند بار عقب جلو کردن دهنت احساس کردی جیمین داره به آخرین هدش میرسه ...
+بسه دیگه بیب ... پاشو به بقیه اش برسیم ... 
نگاهی بهش انداختی تمام بدنش خیس عرق شده بود و راحت میشد فهمید تحت فشاره...
می‌دونستی دلش می خواد ارضا بشه اما دوس نداشت تو دهن تو خالی بشه ... چون میدونست حس بدی پیدا میکنی...به خاطر همین با لجبازی به کارت ادامه دادی و خیلی زود ماده غلیظی توی دهنت ریخت و تو قورتش دادی ... بازوهات و گرفت و بلندت کرد ... توقع داشتی شاکی بشه اما با لبخند خسته ای زمزمه کرد : ممنون بیب ...
دستت و گرفت و نزدیک میز بردت..  دستش و به طرف شلوارت برد و تویه حرکت از پات درش آورد ... 
روی میز نشوندت و پاهاتو از هم فاصله داد ... عضوش و روی عضوت گذاشت ... موهای خیس چسبیده به صورتت و پشت گوشت داد لبش و روی لبات قرار داد...
خیلی آروم واردات کرد...قوسی به کمرت دادی و موهاشو چنگ زدی ... لباش و عضوش با هم شروع به حرکت کردن  .. اول آروم بود اما کم کم حرکاتش شدت گرفت...  صدای ناله هاتون تو کل مطب پیچیده بود ... با شدت گرفتن ضربه هاش شون اشو چنگ می‌زدی ... و بعد از چندتا ضربه محکم ارضا شدی و جیمینم همون موقع داخلت خالی شد ...
چه عیبی داشت ... تو واقعا از این که تو و جیمین بچه دار شین خوشحال میشدی به خاطر همین شکایتی بهش نکردی ... ازت بیرون کشید و بغلت کرد ... روی تخت نشوندت و بعد از اینکه خودش دراز کشید تو روم رو دستش خوابوند ... خودت و تو بغش پنهان کردی و با صدایی که به خاطر خستگی از ته چاه میومد گفتی : جیمینااااا... بهتر نیست بریم خونه ... ممکنه کسی بیاد مطب... 
تو بغلش فشردت : هیششش... چیزی نگو... فقط بخواب ...نگران هیچیم نباش...
لبخند بی جونی زدی: جیمینااااا... عاشقتم...
+هوووممم... منم همین طور...⁦⁦(✷‿✷)⁩
________________________
♤سناریو♤
وقتی بعد از عملیات زیر دلت درد میگیره

نامجون:لعنت باید اروم تر انجام میدادم

جین:کنارت دراز میکشه و زیر دلتو ماساژ میده

جیهوپ:بغلت میکنه و توی وان اب گرم میذارتت

شوگا:بزار یبار دیگ انجام بدیم شاید دردت کم شد🔞

جیمین:میره و برات کیسه آب گرم میاره

تهیونگ:شکمتو روی شکم لخت خودش میزاره و کمرتو ماساژ میده

_______________________

خب امیداورم دوست داشته باشید
و منتظر پارت های هیجان انگیزتر خیس کننده تر باشید
و کامنت بدید حتما نظراتتون مهمه
و مهم تر از این ووت یادتون نره
حتما حتما ووت بدید

🔞تصوارت از بی تی اس🔞Donde viven las historias. Descúbrelo ahora